167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • چون فنا نزديک شد مشکل بود ضبط حواس
    در دم پرواز بال و پر پريشان ميشود
  • اي چراگاه هوس از آدميت شرم دارد
    خرمنت در فکر گاو و خر پريشان ميشود
  • آرام زمانيست که در علم يقينت
    تاثير زجمعيت کوکب بدر آيد
  • (بيدل) چقدر تشنه اخفاست معاني
    در گوش خزد هر قدر از لب بدر آيد
  • غمزه وحشي مزاجت در دل مجروح من
    زخم ناخن را خيال موج دريا ميکند
  • در زيان خويش کوش اي آنکه خواهي نفع خلق
    موميائي هم شکست خود تمنا ميکند
  • غنچه ميگويد که اي در بند کلفت ماندگان
    عقده دل را همين آشفتگي واميکند
  • آشيان الفت دل چون نفس در راه ماست
    ورنه ما را اينقدر پرواز عنقا ميکند
  • در بيابان طلب (بيدل) تأمل رهزن است
    کار امروز ترا انديشه فردا ميکند
  • از دماغ خاکساري هيچکس آگاه نيست
    آبله در زير پا جام ثريا ميزند
  • بي گداز از طبع ما رفع کدورت مشکل است
    در حقيقت شيشه گر صيقل بخارا ميزند
  • احتياجي نيست گر شرم طلب افتد بدست
    بي حيائيها در چندين تقاضا ميزند
  • جستجوي خلق مقصد در قدم دارد تلاش
    هر چه رفتار است بر نقش کف پا ميزند
  • زين هوسهائي که (بيدل) در تخيل چيده ايم
    يأس اگر بر دل نزد امروز فردا ميزند
  • صد مرحله طي کرد خرد در طلب اما
    آخر پي ما آنطرف هوش برآمد
  • رنج زندگي بر ما نيستي گوارا کرد
    زين محيط بگذشتن در نظر پلي دارد
  • هستي موهوم ما در حسرت ايجاد سوخت
    سايه واري هم نگرديديم زاب و گل بلند
  • باعث آزادي سرو است ياس بي بري
    دستگاه آه باشد در شکست دل بلند
  • چون بآسايش رسيدي شعله دل مرده گير
    از جرس مشکل که گردد ناله در منزل بلند
  • در ره عشقت که پاياني ندارد جاده اش
    هر که واماند براي خويش منزل ميشود
  • کس اسير انقلاب نارسائيها مباد
    دست قدرت چون تهي شد پاي در گل ميشود
  • نشه آسودگي در ساغر ياس است و بس
    راحت جاويد دارد هر که (بيدل) ميشود
  • نيست در گلشن اسباب جهان رنگ ثبات
    همه از ديده ما همچو نظر مي گذرد
  • منزلي نيست که صحرا نشد از وحشت ما
    غنچه در گل خزد آنجا که سحر ميگذرد
  • در مقامي که قناعت بلد استغناست
    کاروان چون طپش از موج گهر مي گذرد