نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
هيلاج نامه عطار
يکي بيني تو اندر جزو و
در
کل
برون آئي بيکباره ازين ذل
چنين کن شيخ اينجا با دوا گرد
چو من
در
بود کل کلي خدا گرد
تو
در
او گم شو آنگه پرده برگير
پس آنگه يار را بيچون ببر گير
تو
در
او گم شو و محو هوالله
حقيقت گرد و آنگه باش الله
تو
در
او گم شو و صورت رها کن
بجز او صورت اينجاگه فدا کن
دواي درد ما او بود ديدم
بسي
در
جان يقين گفت و شنيدم
دوا کردم
در
اينجا يار عشاق
حقيقت شيخ اندر دار عشاق
دل و جانم ازو اندر قرار است
که ديدارم
در
اينجا آشکار است
قراري يافت دل از گفتگويش
که ديد آنرخ که بد
در
آرزويش
قراري يافت دل
در
قربت او
که ايندم واصفست از حضرت او
قراري يافت دل از ديد ديدش
که
در
اينجا عيان جانان بديدش
قراري يافت دل
در
سر بيچون
که جانان يافت اينجا بي چه و چون
قرار جان يقين خواهد بدن زود
که گردد محو کل
در
ذات معبود
قرار جان بود محو هوالله
که گردد
در
يکي او بيشکي شاه
قرار جان بود آن دم ز ديدار
که منصورش بسوزد
در
تف نار
زمين و آسمان هم بيقرار است
همه
در
گردش ناپايدار است
حقيقت محو خواهد گشت جمله
در
اينجا تا چه خواهد گشت جمله
هر آن تخمي که کارند آن برآرد
ولي
در
عاقبت پائي ندارد
فنا به از چنين صورت نماندن
بجان بايد
در
اينحضرت بماندن
فنا به
در
ره مردان هوشيار
که يار اندر فنا آيد پديدار
فنا به
در
ره مردان رهبر
فنا بوده است اندر بود بنگر
دو روزي صبر کن
در
تنگدستي
که چون گردي فنا از غم برستي
قناعت کن تو چونمردان عالم
ميان غم
در
آنغم باش تو خرم
قناعت کن که تا گردي مصفا
چرا باشي تو
در
اسم و مسما
قناعت کن چو يارت
در
کنار است
مخور غم جان که جانان آشکار است
قناعت کن چو يارت هست
در
بر
تو با اوئي و او اندر برابر
نه من بردارم اينجا
در
حقيقت
که بردار غمند اهل طريقت
چرا غم ميخوري ايشيخ
در
دهر
تو لطف يار بين و بگذر از قهر
حقيقت رو تو
در
عين شريعت
تو دنيا سربسر ميدان طبيعت
طيعت دان همه دنياي غدار
که ماندند انبيا
در
وي گرفتار
حقيقت با شريعت خانه و
در
شناس اينجا چو احمد ذات حيدر
از ايشان گردي اينجا واصل حق
چنين دان
در
حقيقت سر مطلق
ره ايشان کن و
در
منزل يار
پس آنگه گرد کلي واصل يار
ره ايشان کن اندر کل عالم
که تا يابي
در
آنجاگاه آدم
تو ايشان دان حقيقت ذات بيچون
نموده روي خود
در
هفت گردون
بتقوي زندگاني کن بر دوست
که مغزت زود گردد
در
يقين پوست
بتقوي زندگي کن بيشکي تو
که يابي
در
يقين ديد يکي تو
بتقوي زندگي کن تو از دل
که از تقوي شوي
در
عشق واصل
بتقوي و بپاکي
در
جهان تو
بياب ايدوست وصل جان جان تو
ز تقوي گر خبر داري تو ايشيخ
در
اينجاگاه پنداري تو ايشيخ
هر آنکو پاک باشد
در
ره عشق
بود پيوسته از جان آگه عشق
هر آنکو پاک باشد
در
عيانش
بلي پيدا نمايد جان جانش
نيم ديوانه اما
در
يکي من
همه حق بينم ايجا بيشکي من
بنزد يار وصل يار ديده
در
اينجا گاه با دست بريده
يدالله است ما را اندر اينجا
که دست يار بگشاده
در
اينجا
نه منصور است اينجا ديد جانان
بمانده غرقه
در
توحيد جانان
بدين کسوت نيايد شيخ داني
بسي برهان
در
اين سر نهاني
بدين کسوت نيايد باز منصور
نخواهد ماند دايم غرقه
در
نور
بدين کسوت نيايد
در
جهان او
که گويد ديگر اين شرح و بيان او
بدين کسوت مرا بشناس تحقيق
در
اين کسوت تو شيخا ياب توفيق
صفحه قبل
1
...
1766
1767
1768
1769
1770
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن