167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان اوحدي مراغي

  • گر دلت آلوده شد، بر در مي خانه آي
    کز پي پالود نيست ميکنه در ميکنه
  • بر مدعي ببند در خانقاه عشق
    تا در ميان جمع نيارد ثقالتي
  • اگر شعر گويي در آن غمزه زيبد
    و گر هوش بندي در آن زلف باري
  • بس تيرغم که در دل ما را رسيد، ليکن
    در سالها نيامد بر سينه زين خدنگي
  • از شرم بنا گوش تو در گوشه نشيند
    گر ماه ببيند که تو در گوشه بامي
  • چون يار گرامي ز در خانه درآيد
    شايد که کشي در قدمش جان گرامي
  • عجب! ار نه قامت تست قيامت زمانه
    که در اول غروري و در آخر زماني
  • تا غصهاي تست در آغوش دست من
    آيا تو با که دست در آغوش ميکني؟
  • گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش
    گاه در پاي وي افتاده من خسته چو گوي
  • ترس خدا ندارد در سينه شهر سوزي
    مويي وفا ندارد در شانه آشنايي
  • او را اگر بجاي بماني، بماندت
    همواره در مذلت و جاويد در عذاب
  • خاشاک راه دانش در پاي جود او
    هر گوهر نفيس که در گنج پادشاست
  • اي سالک صراط سوي، راست کار باش
    کان رفت در بهشت که در خط استواست
  • آتش، عجب، که در دل گردون نيوفتاد!
    در ساعتي که آن جگر تشنه آب خواست
  • وان را که نيست چهره آن ماه در حضور
    در مسجدالحرام نمازش حلال نيست
  • گويند: اوحدي سفري آرزو نکرد
    آري در آرزوست که: آن خاک در شود
  • نوري، که در تصرف کس مدخلي نداشت
    در صورت روان مصور به من رسيد
  • گاو تو در زروع فقيران بي نوا
    شير تو در شکار يتيمان بي پدر
  • در هر دقيقه از حرکاتت هزار شور
    در هر قرنيه از سکناتت هزار شر
  • کار ما با يکيست در همه شهر
    وان يکي تن نميدهد در کار
  • در خروشم به صيت آن معشوق
    در سماعم به صوت آن مزمار
  • رخت فردا کشيده بر در دي
    نقد امسال کرده در سر پار
  • گوش بر چنگ و چشم بر ساقي
    جام در دست و جامه در آهار
  • در ده ار قابلي بود در ده
    بده آواز ده بده سالار
  • چيست اين نامه و فغان در شهر؟
    چيست اين شور و فتنه در بازار؟