167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در گرد مزارات سراغيست بفهميد
    پي گم شدن قافله بيجرسي چند
  • دل در غم حوادث بي نوحه نيست يکدم
    درد شکست ازين بيش بادانه که باشد
  • راحت انديش مباشيد که در وادي عشق
    وحشت آرام شود آهو اگر ميش شود
  • در سعي بذل کوش که اينجا خسيس هم
    جان دادنش بحسرت جاويد جود کرد
  • از عدم خجسته برون هرزه ميطپيم بخون
    مغز هوش در سر کس مايه جنون نشود
  • در مزاج اهل جهان صد تناسخ است نهان
    طفل شير اگر نخورد خون دوباره خون نشود
  • نفس خيره سر بخطا مايل است در همه جا
    ايمني زلغزش اگر مرکبت حرون نشود
  • دام من در گره حلقه افلاک نبود
    چون نگاهم قفس از ديده حيران کردند
  • بيقراران ادب پرور صحراي جنون
    سيلها در گره آبله پنهان کردند
  • در فرامش خانه هستي عدم گم کرده ام
    يادي از کيفيت آن الفت آبادم دهيد
  • خيالت درغبار دل صفا پردازئي دارد
    پري در طبع سنگ افسون ميناسازئي دارد
  • بدشت و در نديدم از سراغ عافيت گردي
    خيال بيدماغ اکنون گريبان تازئي دارد
  • فضولي در طلسم زندگي نتوان زحد بردن
    قفس آخر بمشق پرفشاني مسطري دارد
  • پي قتلم چه دامن بر زند شوخي که در دستش
    هجوم جوهر شمشير چين آستين باشد
  • در فراموشي مگر جمعيتي پيدا کنم
    ورنه چون موي سر مجنون پريشانم بياد
  • سعي مغرور زعجزم در آگاهي زد
    خواب پا داشتم از آبله مژگان واکرد
  • گرد پرواز در انديشه پري مي افشاند
    خاک گشتن سر سودائي ما بالا کرد
  • در محبت دشمن من انفعال ناکسي است
    زان سر کو بهر راندن شرم آبم ميکند
  • در عقوبت خانه ننگ دوئي افتاده ايم
    ما و تو چندانکه ميبالد عذابم ميکند
  • من نميدانم کيم دربارگاه کبريا
    حلقه بيرون در (بيدل) خطابم ميکند
  • در احتياج نتوان بر سفله التجا برد
    دست شکست حيف است بايد به پيش پا برد
  • دست در آستينش دلبردني نهان داشت
    امروزش از کف ناز آن بهله را حنا برد
  • از دير اگر رميديم در کعبه سرکشيديم
    از خود برون نرفتن ما را هزار جا برد
  • تدبير چرخ خون شد در کار عقده دل
    اين دانه از درشتي دندان آسيا برد
  • شد قامت جواني در پيريم فراموش
    آخر عصاي چوبين از دستم آن عصا برد