نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
الهي نامه عطار
مکش
در
پاي پيل قهر زارم
گه من دل زهره موري ندارم
چو نيست از رنج من آسايش تو
که علت نيست
در
بخشايش تو
مدر از کرده من پرده من
خطي
در
کش بگرد کرده من
نه آن کافر که او دين دار گردد
در
اول روز مرد کار گردد
خدايا گرچه
در
خون آمدم من
همان انگار کاکنون آمدم من
چو
در
نزع اوفتاد آن مرد بسطار
بياران گفت اين قوم نکونام
پس آنگه روي را
در
خاک ماليد
بسوز جان و درد دل بناليد
نه گبري کو
در
اين دم بازگردد
بيک فضل تو صاحب راز گردد
ندارم
در
جهان جز نيم جان من
ز درد او زباني ترجمان من
از او مي خواست چيزي مي ندادش
بسي
در
پيش دکان ايستادش
دريغا جان ندارم صدهزاران
که
در
پاي غمت ريزم چو باران
چو حرف ها و هو آيد بگوشم
همه درها و هو و
در
خروشم
نيم آگاه کين کشتي تمامت
فتد
در
قعر يا يابد سلامت
کنون
در
معرض اين دو مقامم
از آن گريم که تا اهل کدامم
ولي اميد اين سرگشته آنست
که حفظ حق
در
آندم حرز جانست
کاميني چون تو
در
روي زمين نيست
چه ميگويم که غير تو امين نيست
که تا وقتي که درمانم تو داني
در
آن درماندگي با من رساني
که هان اي مرد بستان اين امانت
که هر شب ميسپردي
در
ديانت
همي گويند اگر
در
اضطراريم
وليک از حق تعالي شرم داريم
کنيزک گفت من گريان نه زانم
که
در
حکم فروش تست جانم
چرا بر درگه غيريم ره بود
چو درگاهي چنان
در
پيشگه بود
گر از طاعت ندارم هيچ روئي
سپيدم هست
در
اسلام موئي
ز جان سوزي و دلسوزي چه خيزد
ز موري
در
چنان روزي چه خيزد
که هر نيک و بدي کان از من آيد
مرا ناکام غل
در
گردن آيد
مرا گر تو نخواهي کرد بيدار
بخواب غفلتم
در
مرده انگار
سگم خوان و مران زان آستانم
که
در
کوي تو بس يک استخوانم
در
اول روز ميشد بشر حافي
ز دردي مست اما جانش صافي
مگر يک پاره کاغذ يافت
در
راه
برآن کاغذ نوشته نام الله
در
آنشب ديد وقت صبح خوابي
که کردندي بسوي او خطابي
دهانرا
در
بلاغت برگشادم
توکل بر تو و تقصير بر خويش
ميفکن خاطرم
در
فکر و تعويق
که تا آخر کنم اين داستانرا
ز رحمت يک نظر
در
کار ما کن
که تا مطلوب جانم حاصل آيد
کرامت کن عطيت هاي خويشم
مرا
در
وصف وحدت ترجمان ده
بکام دل زبان را بر گشايم
در
الحان آورم طوطي جانرا
اگر مشکم همه کافور گردم
خدايا
در
زبان من صواب آر
يکي شکر مرا آلاف گردان
مرا
در
حضرت خود کامران دار
ز کژ گفتن زبانم
در
امان دار
مرا توفيق ده تا حمد خوانم
کنم از حمد و از تمجيد و تحميد
بنالم همچو بلبل
در
بهاران
کنم روح و روان اين آب و گل را
برآرم دست دعوت
در
مناجات
بزاري گويم اين قاضي حاجات
مرا
در
حمد خود صاحب قران کن
زبان من چو شعر من روان کن
روان کن کار من
در
کامراني
قلم
در
نامه کردار ما کش
اگر بر ما ببخشائي کريمي
تو کردي عفو ازيشان پادشاها
ز ما بيچارگان گر
در
گذاري
زبان
در
ذکر مي داريم پيوست
ثناي ذات پاکت مي سرائيم
زبان
در
شرح ذکرت مي گشائيم
بصد فرياد و واويلا ز زاري
از آن رو
در
پناهت مي پناهيم
دعاي ما اجابت کن الها
از آن کو مي دهد اين را تمامي
قدم
در
کلبه احزان ما نه
خرد
در
وصف ذاتش گنگ و لالست
زمين و آسمان از اوست پيدا
فلک بالا زمين
در
پستي اوست
ز وصفش جانها حيران بمانده
درون جانها
در
گفت وگويست
ز کنه ذات او کس را خبر نيست
صفحه قبل
1
...
1751
1752
1753
1754
1755
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن