167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

الهي نامه عطار

  • مکش در پاي پيل قهر زارم
    گه من دل زهره موري ندارم
  • چو نيست از رنج من آسايش تو
    که علت نيست در بخشايش تو
  • مدر از کرده من پرده من
    خطي در کش بگرد کرده من
  • نه آن کافر که او دين دار گردد
    در اول روز مرد کار گردد
  • خدايا گرچه در خون آمدم من
    همان انگار کاکنون آمدم من
  • چو در نزع اوفتاد آن مرد بسطار
    بياران گفت اين قوم نکونام
  • پس آنگه روي را در خاک ماليد
    بسوز جان و درد دل بناليد
  • نه گبري کو در اين دم بازگردد
    بيک فضل تو صاحب راز گردد
  • ندارم در جهان جز نيم جان من
    ز درد او زباني ترجمان من
  • از او مي خواست چيزي مي ندادش
    بسي در پيش دکان ايستادش
  • دريغا جان ندارم صدهزاران
    که در پاي غمت ريزم چو باران
  • چو حرف ها و هو آيد بگوشم
    همه درها و هو و در خروشم
  • نيم آگاه کين کشتي تمامت
    فتد در قعر يا يابد سلامت
  • کنون در معرض اين دو مقامم
    از آن گريم که تا اهل کدامم
  • ولي اميد اين سرگشته آنست
    که حفظ حق در آندم حرز جانست
  • کاميني چون تو در روي زمين نيست
    چه ميگويم که غير تو امين نيست
  • که تا وقتي که درمانم تو داني
    در آن درماندگي با من رساني
  • که هان اي مرد بستان اين امانت
    که هر شب ميسپردي در ديانت
  • همي گويند اگر در اضطراريم
    وليک از حق تعالي شرم داريم
  • کنيزک گفت من گريان نه زانم
    که در حکم فروش تست جانم
  • چرا بر درگه غيريم ره بود
    چو درگاهي چنان در پيشگه بود
  • گر از طاعت ندارم هيچ روئي
    سپيدم هست در اسلام موئي
  • ز جان سوزي و دلسوزي چه خيزد
    ز موري در چنان روزي چه خيزد
  • که هر نيک و بدي کان از من آيد
    مرا ناکام غل در گردن آيد
  • مرا گر تو نخواهي کرد بيدار
    بخواب غفلتم در مرده انگار
  • سگم خوان و مران زان آستانم
    که در کوي تو بس يک استخوانم
  • در اول روز ميشد بشر حافي
    ز دردي مست اما جانش صافي
  • مگر يک پاره کاغذ يافت در راه
    برآن کاغذ نوشته نام الله
  • در آنشب ديد وقت صبح خوابي
    که کردندي بسوي او خطابي
  • دهانرا در بلاغت برگشادم
    توکل بر تو و تقصير بر خويش
  • ميفکن خاطرم در فکر و تعويق
    که تا آخر کنم اين داستانرا
  • ز رحمت يک نظر در کار ما کن
    که تا مطلوب جانم حاصل آيد
  • کرامت کن عطيت هاي خويشم
    مرا در وصف وحدت ترجمان ده
  • بکام دل زبان را بر گشايم
    در الحان آورم طوطي جانرا
  • اگر مشکم همه کافور گردم
    خدايا در زبان من صواب آر
  • يکي شکر مرا آلاف گردان
    مرا در حضرت خود کامران دار
  • ز کژ گفتن زبانم در امان دار
    مرا توفيق ده تا حمد خوانم
  • کنم از حمد و از تمجيد و تحميد
    بنالم همچو بلبل در بهاران
  • کنم روح و روان اين آب و گل را
    برآرم دست دعوت در مناجات
  • بزاري گويم اين قاضي حاجات
    مرا در حمد خود صاحب قران کن
  • زبان من چو شعر من روان کن
    روان کن کار من در کامراني
  • قلم در نامه کردار ما کش
    اگر بر ما ببخشائي کريمي
  • تو کردي عفو ازيشان پادشاها
    ز ما بيچارگان گر در گذاري
  • زبان در ذکر مي داريم پيوست
    ثناي ذات پاکت مي سرائيم
  • زبان در شرح ذکرت مي گشائيم
    بصد فرياد و واويلا ز زاري
  • از آن رو در پناهت مي پناهيم
    دعاي ما اجابت کن الها
  • از آن کو مي دهد اين را تمامي
    قدم در کلبه احزان ما نه
  • خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست
    زمين و آسمان از اوست پيدا
  • فلک بالا زمين در پستي اوست
    ز وصفش جانها حيران بمانده
  • درون جانها در گفت وگويست
    ز کنه ذات او کس را خبر نيست