167906 مورد در 0.12 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • نباليديم بر خود ذره ئي در عرض پيدائي
    غبار ما مبادا فشانده بال مگس باشد
  • زهرجا سر برون آري قيامت ميکند طوفان
    همين در پرده خاکست اگر کس مأمني دارد
  • بسامانست در خورد کدورت دعوي هستي
    دليل امتحان اين بسکه جانداري تني دارد
  • نگين خاتم ملک سليمان در کف است اينجا
    همه گر سنگ باشد دل بدست آوردني دارد
  • نشان دل نيابي تا طلسم جسم نشگافي
    همه گنجيم اما گنج جا در مد فني دارد
  • سرو گردن همه در دور شکم رفته فرو
    پر و خالي و سبک مغزتر از خشخاشند
  • غارت هم چه خيالست رود از دل شان
    در نظر تا کفني هست همان نباشند
  • عمر در صحبت هم صرف شد اما زنفاق
    کس ندانست که ياران بکجا ميباشند
  • عشق چون شمع در تلاش سجود
    سر ما را بپاي ما سر داد
  • نامه دل بود در کف اميد
    بر که خواندم که باز نفرستاد
  • چون سپندم در آتشي که مپرس
    سرمه گردم اگر کنم فرياد
  • سرشک اگر قدمي در ره طپش سايد
    بهر فسرده دلي ميتوان روان گرديد
  • خوشم که عشق نکرد امتحان پروازم
    شکسته بالي من در قفس نهان گرديد
  • گرفتم نوبهاري پيش خود نشو و نما سرکن
    بساط آرائي ناز تو در گلخن نمي گنجد
  • تو در آغوش بي پرواي دل گنجيده ئي ورنه
    درين دقت سرا اميد گنجيدن نمي گنجد
  • درشتيهاي طبع از عشق گردد قابل نرمي
    بغير از سعي آتش آب در آهن نمي گنجد
  • دل آگاه از هستي نبيند جز عدم (بيدل)
    بغير از عکس در آئينه روشن نمي گنجد
  • در دماغ پروانه بال ميزند اشکم
    قطرهاي اين باران پر طپنده ميريزد
  • در عدم هم اجزايم دستگاه زنهاريست
    اين غبار بر هر خاک خط کشنده ميريزد
  • باغ ما چمن دارد در زمين خاموشي
    غنچه باش و گل ميچين گل بخنده ميريزد
  • جائيکه جام در دست آن مه خرام دارد
    مژگان گشودن آنجا مهتاب و بام دارد
  • عام است ذکر عشاق در معبد خيالش
    گر برهمن نباشد بت رام رام دارد
  • دي آن نگار مخمور در پرده گردشي داشت
    امروز صد خرابات مينا و جام دارد
  • جائيکه سعي حرص جنون آفرين دود
    در سنگ نقب ريشه چو نقش نگين دود
  • تحصيل دستگاه تنعم دنائت است
    چندانکه ريش موج زند در زمين دود