167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • بخود پرداختن هم برنميدارد دماغ اينجا
    صفاي طبع انساني که در فکر دواب افتد
  • بدشت چيند اگر خوي بد بساط فراغت
    همان زتنگي اخلاق در فشار نشيند
  • طلب مسلم طبعي که در هواي محبت
    غبار خيزد ازين دشت و انتظار نشيند
  • صدا بلند کند گر شکست خاطر (بيدل)
    ترنگ شيشه در اجزاي کوهسار نشيند
  • گهي چون طفل اشک من در آغوش نگه غلطد
    گهي چون سبزه مژگان بدامان نظر پيچد
  • بگاه خنده شکر ريزد از چاک دل گوهر
    بوقت خامشي موج گهر را در شکر پيچد
  • در اهل مزبله کسب کمال کناسيست
    نبايد اينهمه مقبول عالم دون شد
  • جنون حرص پس از مرگ نيز در کار است
    هزار گنج ته خاک ملک قارون شد
  • بچشم شوق نگاهي که در بهار نياز
    شکست حال ضعيفان چه رنگ ميبارد
  • بسرم شور تمناي تو تا مي پيچد
    دود در ساغر داغم چو صدا مي پيچد
  • حسرت چاک گريبان نشود دام کسي
    اين کمنديست که در گردن ما مي پيچد
  • عالم از شکوه نوميدي عشاق پر است
    نارسا ناله ما در همه جا مي پيچد
  • نبود هستي اگر دشمن روشن گهران
    نفس پوچ در آئينه چرا مي پيچد
  • ميکشد هفت فلک در خم يک شاخ غزال
    گردبادي که بدشت دل ما مي پيچد
  • جنس درد بيکسي کم نيست در بازار ما
    گر شنيدن مايه دارد ناله سودا ميکند
  • جلوه از شوخي نقاب حيرتي افگنده است
    رنگ صهبا در نظرها کار مينا ميکند
  • در شکست آرزو تعمير آزادي گم است
    بال چون بر هم خورد پرواز پيدا ميکند
  • گردن از جيب چه تصوير برارم يارب
    رنگ در خامه نقاش سرزانو ماند
  • بسکه در ساز صفا کيشان حيا خوابيده بود
    موي چيني رشته بست اما صدا خوابيده بود
  • کس بمقصد چشم نگشود از هجوم ما و من
    کاروان در گرد آواز درا خوابيده بود
  • از مکافات عمل پر بيخبر طي گشت عمر
    در وداع هر نفس صبح جزا خوابيده بود
  • سرکشي کرديم ازين غافل که آثار قبول
    در تواضع خانه قد دو تا خوابيده بود
  • فتنه خوئي از تکلف کرد بيدارم بپا
    خون من در سايه برگ حنا خوابيده بود
  • سخت بيدر دانه جستيم از حضور آبله
    هر قدم چشم تري در زير پا خوابيده بود
  • هيچکس از بي تکلف زيستن آگاه نيست
    آدمي بودن خلل در عيش مردم ميکند