167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در پيري از تلاش سخن ضبط لب کنيد
    دندان دميکه ريخت دهن گريه ميکند
  • اشکي که مهر پروردش در کنار چشم
    چون طفل بر زمين مفگن گريه ميکند
  • (بيدل) بهر کجا رگ ابري نشان دهند
    در ماتم حسين و حسن گريه ميکند
  • جبن پيدا ميکند در طبع مرد افراط کين
    اي بسا تيغيکه آبش را تف آتش ربود
  • ننگ وفاست دعوي در مشرب محبت
    چشمي بهم رسانيد کز گريه تر نگردد
  • در بيخودي نهفته است بوي بهار وصلش
    دور است قاصد ما تا رنگ برنگردد
  • در کارگاه تسليم کو عزت و چه خواري
    خورشيد بي نياز است گر خاک زر نگردد
  • همت درين بيابان سرمنزل قرين است
    (بيدل) تو در طلب باش گو راه سر نگردد
  • در وادي ئي که منزل و ره جمله رفتنيست
    انديشه رفته است زخود تا کجا رسد
  • خود گداز است شراري که بجائي نرسد
    ناله در بي اثري سخت تأثر دارد
  • (بيدل) از جهل مينديش که در مکتب عشق
    گر همه طفل سرشکست تبحر دارد
  • بهر عبرت فرصتي در کار نيست
    يک نگه بر هر چه خواهي ميزند
  • از شکست دل شدم فارغ زتعمير هوس
    اين بنا عمري گره در رشته معمار بود
  • باب رسوائيست از بس تار و پود کسوتم
    دست اگر در آستين بردم گريبان زار بود
  • در عالميکه ضبط نفس راهبر شود
    بي مرگ بنده ار بخدا ميتوان رساند
  • گل در بغل بياد جمال تو خفته ايم
    از خاک ما چمن بجلا ميتوان رساند
  • ما بوالفضول کعبه و بتخانه نيستيم
    اين يک دماغ در همه جا ميتوان رساند
  • بر من فسون عجز در ايجاد خوانده اند
    چون گل بدامن آتش رنگم نشانده اند
  • دود دماغ نشو و نماي طبايع است
    چون شمع ريشه ئي همه در سر دوانده اند
  • بروي آن جهان جلوه يکعالم نقاب افتد
    که چشم خيره بينان در خيال آفتاب افتد
  • بقدر نفي ما آماده است اثبات يکتائي
    کتان چندانکه تارش بگسلد در ماهتاب افتد
  • مريض عشق تدبير شفا را مرگ ميداند
    زبيم سوختن حيف است اگر آتش در آب افتد
  • دماغ لغزش مستان خجل شد از فسردنها
    نگاهش مايل شوخيست يارب در شراب افتد
  • در افتادن بروي يکدگر دور است از آگاهي
    زمژگان هم اگر اين اتفاق افتد بخواب افتد
  • کمال فطرت از سعي ادب غافل نميباشد
    بضبط خويش افتد هر قدر در رشته تاب افتد