167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • جمعيت سربسته هر غنچه درين باغ
    زان پيش که گل در نظر آيد چمني بود
  • در بيکسيم خفت همچشمي کس نيست
    اي بيخبران عالم غربت وطني بود
  • زين رشته که در کارگه موي سفيد است
    جولاه امل سلسله باف کفني بود
  • در زلف يار هيچ دل آزردگي نداشت
    اين دانه ها زدوري خرمن شکسته اند
  • در عالميکه سنگ شرر خيز وحشت است
    گرد مرا چو آب درآهن شکسته اند
  • هر گل که ديدم آبله خون چکيده بود
    يارب چه خار در دل گلشن شکسته اند
  • صد برق در کمين نفس موج ميزند
    مردم نظر بشعله ايمن شکسته اند
  • پرواز من چو موج گهر در دلست و بس
    باليکه داشتم بطپيدن شکسته اند
  • ما عاجزان زکوي تو ديگر کجا رويم
    در پاي رشتها سر سوزن شکسته اند
  • بر کيسه کريمان چشم طمع ندوزي
    جز دست خر درين عصر در آستين که دارد
  • خلق وسيع خفته است در تنگي سرينها
    جز کام اين حواصل دامن بچين که دارد
  • اين ستم کيشان که وهم زندگي را هاله اند
    در تلاش خودکشيها شعله جواله اند
  • اين غافلان که آينه پرداز ميدهند
    در خانه ئي که نيست کس آواز مي دهند
  • کم همتان بحاصل دنياي مختصر
    در صيد پشه زحمت شهباز ميدهند
  • در پيش خود کهن شده ئي ورنه چون نفس
    انجام خلق را پرآغاز مي دهند
  • در جهان نوميدي محو بود آفتها
    آرزو فضولي کرد جستجو ستمگر شد
  • چون نگاه چشم آهو عمر در وحشت گذشت
    خانه را اينجا بيابان گرد پيدا کرده اند
  • در تب و تاب نفس پرواز نيست
    سعي بسمل پرفشاني ميکند
  • جهد کماندار وهم صيد تسلي نکرد
    رم همه وقتش رم است دشت و در آهو کنيد
  • بود موقوف فنا از اصل کارآگاهيم
    سرمه ها در چشم دارم تا غبارم کرده اند
  • معني دل را حجابي نيست جز طول امل
    ريشه چون در جلوه آيد دانه پنهان ميشود
  • در گشاد عقده دل هيچکس بي جهد نيست
    موج گوهر ناخنش چون سود دندان ميشود
  • ماند الفت ها بيک سو تا در وحشت زديم
    چين دامن عالمي را طاق نسيان ميشود
  • ناله ها در پرده دود جگر پيچيده ايم
    سطر اين مکتوب تا خواندن نيستان ميشود
  • باده تحقيق را ظرف هوس تنگي کند
    در بر آتش لباس خار و خس تنگي کند