167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در کتاب اعتبارم يکقلم حرف مگوست
    گر نفس دزدد کسي تقرير من پيدا شود
  • غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقيق
    برگشت نکاهم زخود و آينه بين شد
  • دل خواست بگردون نگرد زير قدم ديد
    آن بود که در يک نظر انداختن اين شد
  • احتياجم خجلت از احباب برد
    سوخت دل تا رخت در مهتاب برد
  • محرم سير گريبان کس مباد
    زورق ما را که در گرداب برد
  • در وفا منکر انجام محبت نشوي
    برهمن آتشي از سنگ صنم مي آرد
  • مباز (بيدل) از اوهام نقد استغنا
    مراد کو که کسي در غم حصول افتد
  • فلک در خورد جهد خلق مواجست آفاتش
    عرقها خشک گردد تا پر اين آسيا بندد
  • در هر کف خاکي دو جهان ريشه مستيست
    با قوت تقوي نتوان بيخ رزان کند
  • زهاد زبس جان بلب صرفه ريش اند
    در ماتم اين مرده دلان مو نتوان کند
  • در عالم آسودگي از خويش روانيم
    موج گهر از چيدن دامان گله دارد
  • در ساغر و ميناي تهي ناله شراب است
    مفلس هم از عالم سامان گله دارد
  • در نسخه کيفيت اين باغ وفا نيست
    مضمون گل از بستن پيمان گله دارد
  • گرد وارستگي کوي فنا بايد بود
    خاک در ديده اند وه و طرب بايد کرد
  • يک تحير دو جهان در نظرت ميسوزد
    آتش از خانه آئينه طلب بايد کرد
  • دل و دانش همه در عشق بتان بايد باخت
    خويش را (بيدل) ديوانه لقب بايد کرد
  • ما عبث (بيدل) بقيد بام و در افسرده ايم
    خانمانها نيز رخت خود بصحرا ميکشند
  • از حقه دهانش هر گه سخن برايد
    آب از عقيق ريزد در از عدن برايد
  • بيند زبار خجلت چون تيشه سرنگوني
    بر بيستون در دم گر کوهکن برايد
  • وصف بهار حسنش گر در چمن بگويم
    چون بلبل از گلستان گل نعره زن برايد
  • امتياز گوشه گيري دام راه کس مباد
    صيد ما از آشيان در چنگل شهباز ماند
  • کيست در راهت دليل کاروان شوق نيست
    ناله بال افشاند هر جا طاقت پرواز ماند
  • فتنه اين خاکداني اندکي آشفته باش
    در خور شورت قيامت دستگاهي داده اند
  • بر حضيض طالع اهل سخن بايد گريست
    خامه ها را يکقلم سر در سياهي داده اند
  • از غبارم هر چه بالا مي کشد
    سرمه در چشم ثريا مي کشد