167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • تا نکرديدم دو تا قرب فنا روشن نشد
    از تلاش پيريم يکحلقه در واکرده اند
  • ناتواني (بيدل) از تشويش قدرت فارغ است
    عقده در بي ناخنيها بيشتر واکرده اند
  • بي پيرهن از يوسف بوئي نتوان بردن
    عرياني اگر باشد در زير قبا باشد
  • کم نيست کمال فقر از دام هوس رستن
    بگذار که اين پرواز در بال هما باشد
  • تحقيق ندارد کار با شبهه تراشيها
    در آينه خورشيد تمثال خطا باشد
  • اجزاي جهان کل کيفيت کل دارد
    هر قطره که در درياست باشد همه تا باشد
  • هر چند قبولت نيست (بيدل) زطلب مکسل
    بالقوه حاجتها در دست دعا باشد
  • آسمان زان چشم شهلا چشمکي انديشه کرد
    از کواکب در کنارش نرگسستان ريختند
  • حيرتي زد جوش ازان نقش قدم در طبع خاک
    تا نظر واکرد بر فرقش گلستان ريختند
  • از هواي سايه دست کرم دربار او
    ابرها در جلوه آوردند و باران ريختند
  • طپشي چند که در بال و پر شعله ماست
    ذوق پرواز رسا سوخته يا ميسوزد
  • کس نفهميد که چون شمع در اين محفل وهم
    عالمي سربهوا سوخته يا ميسوزد
  • نور انصاف گر اين است که شاهان دارند
    سايه در بال هما سوخته يا ميسوزد
  • وهم اسباب مپيما که دماغ مجنون
    در سويدا همه را سوخته يا ميسوزد
  • رنج بقا مکش که نفسهاي پرفشان
    در گلشن خيال نسيمي وزيده اند
  • آنها که لاف افسر و اورنگ ميزنند
    در نام هم سربست که بر سنگ ميزنند
  • جمعي که پا بمنزل و فرسنگ ميزنند
    در ياد دامن تو بدل چنگ ميزنند
  • در باغ اعتبار که ناموس رنگ و بوست
    رندان زخنده گل بسر ننگ ميزنند
  • گردون حريف داغ محبت نميشود
    اين خيمه در فضاي دل تنگ ميزنند
  • طاوس ما خجالت اظهار ميکشد
    زين حلقها که بر در نيرنگ ميزنند
  • بي پرده نيست صورت تحقيق کس هنوز
    آثار خامه ايست که در رنگ ميزنند
  • چند بفرصت نفس غره ناز زيستن
    در چمني که جاي ماست بوي هوا نميرسد
  • قاصد وصل در ره است منتظر پيام باش
    آنچه بما رسيدني ست تا بکجا نميرسد
  • ننگ هوس نميکشد دولت بي زوال ما
    بر در کبرياي فقر نام هما که ميبرد
  • رنگها گم کرده ام در خامه نقاش عجز
    خار پائي گر کشي تصوير من پيدا شود