167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • آنجا که کند جلوه ات ايجاد تحير
    در جوهر آئينه زند سعي نظر موج
  • مشکل که برد ره بدلت ناله عاشق
    در طبع گهر ريشه دواند چقدر موج
  • مطرب نفست زمزمه لعل که دارد
    در ناله ني ميزند امر و زشکر موج
  • از خلوت دل شوخي اوهام برون نيست
    در بحر شکست است پر و بال سفر موج
  • دي قطره من در طلب بحر جنون کرد
    گفتند برين مايه برو پول بيا هيچ
  • چند بايد بود در عبرت سراي روزگار
    تهمت آلود نفس چون پيکر بيجان صبح
  • هستيست بار خاطر از خويش رفتنم
    صد کوه بسته ام زنفس در رکاب صبح
  • در عرض هستيم عرق شرم خون گريست
    شبنم تري کشيد زموج سراب صبح
  • بازم از فيض جنون آماده شد سامان صبح
    ميدهد چاک گريبان در کفم دامان صبح
  • فتح باب فيض در رفع توهم خفته است
    از شکست رنگ شب واميشود مژگان صبح
  • در جنون وضع گريبانم تماشاکردني است
    همچو زخم دل نمک دارد لب خندان صبح
  • اينقدر خون شهيدان در دم شمشير تست
    يا شفق دارد بکف سررشته دامان صبح
  • تا نگردد کاسه ات پرخون برنگ آفتاب
    آسمان مشکل که در پيشت گذارد نان صبح
  • تابکي خواهد هوس گرد خيال انگيختن
    در نفس رفته است فرصت عرصه جولان صبح
  • پيري رسيد مغفرت آماده شو که نيست
    غير از کف دعا ورقي در کتاب صبح
  • تابوي از قلمرو تحقيق واکشيم
    (بيدل) دوانده ايم نفس در رکاب صبح
  • بهواي عافيت اندکي بدرآ زدعوي ميکشي
    که ترا زحوصله دشمني چو شراب در نکشد قدح
  • هيچکس در چار ديوار جسد آسوده نيست
    يارب اين منزل کدامين خانه ويران کرد طرح
  • يک غنچه غير گل نتوان يافت تا ابد
    در گلشني که کرد حقش آبيار فتح
  • چندانکه چشم کار کند گل دميده گير
    چون آسمان گرفته جهان در کنار فتح
  • در خراباتيکه مستان ظرف همت چيده اند
    نه فلک يک شيشه است از طاق نسيان قدح
  • چشم اگر بي نم شد اميد گداز دل قويست
    شيشه دارد گردني در رهن تاوان قدح
  • چرا چون آبله برخود نبالم
    سري در زير پائي کرده ام طرح
  • بيا (بيدل) که در گلزار معني
    زمين دلگشائي کرده ام طرح
  • در طلسم جمع اضدادي که بر هم خوردني است
    آب ميگردم زخجلت گر نمايد دير صلح