نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان اوحدي مراغي
آنکه او را
در
آب مي جويي
همچو آيينه با تو رو
در
روست
اگر تو روي بپيچي و گر ببندي
در
به هيچ روي مرا بازگشت ازين
در
نيست
جان هزار بيدل
در
لعل آبدارت
خون هزار عاشق
در
جزع فتنه کوشت
ز شرم خازن جنت
در
بهشت ببندد
اگر تو روي چنان را
در
آوري به قيامت
گر سر زلف ترا ديگر جفايي
در
دلست
گو: بياور، کاوحدي تن
در
قضا خواهد نهاد
بس خون فرو چکاني از ديده
در
غم او
مانند اين نمکها گر
در
کبابت افتد
بار اوفتادگان را
در
سرزنش نگيري
ناگاه اگر ز عشقي خر
در
خلابت افتد
چون بگذري دلم به تپيدن
در
اوفتد
دستم ز غم به جامه دريدن
در
اوفتد
خلوت نشين خيال تو گر
در
دل آورد
چون اوحدي به کوچه دويدن
در
اوفتد
مزن، اي اوحدي، بجز
در
دوست
کان دگر خانها دو
در
دارد
به طرف چمن
در
خزاني نرفت
تماشاي گل
در
بهاري نکرد
در
ميان مهربانان مهر دار و گو مباش
همت ارباب دل خود سنگ
در
کار آورد
به زندان عزيزي
در
شد اين دل
که
در
زندان او هرگز نميرد
رنگين تر از رخ تو گل
در
چمن نباشد
چون عارض تو ماهي
در
انجمن نباشد
صورت ليلي رخي صبح چو
در
دادمي
فتنه
در
آمد ز خواب، عربده بيدار شد
سر
در
نياورند ز اغلال
در
سعير
آنها که از سلاسل زلف تو جسته اند
مرغان صبح خيز چو عشاق اشک ريز
در
پرده هاي تيز فغان
در
کشيده اند
اين شگرفان که نگنجند
در
آفاق از حسن
در
چنين سينه تنگ از چه نشست آوردند؟
چون نماند قوتم
در
پاي و گام
دست گيرد زود و
در
گامم کند
خورشيد را چو نيست
در
آن آستانه بار
گويي نسيم
در
حرم او چه مي کند؟
تو
در
پلاس سيه شان نظر مکن به خطا
که
در
ميان سياهي سپيد کارانند
بر
در
مسجد گذاري کن، که پيش قامتت
در
نماز آيند آنهايي که قامت مي کنند
کسي که صرف کند عمر خويش
در
کاري
شگفت نيست که
در
کار خود بصير شود
او گر ندهد داد دل اوحدي امشب
فردا به
در
آييد و
در
شاه بگيريد
آنچه
در
خرقه گفته بود آن پير
طفل باشد که
در
قبا گويد
صفحه قبل
1
...
171
172
173
174
175
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن