167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • تو مست همچو غنچه، دل در خيال حسنت
    گلبرگ من، نگويي تو در کدام بويي؟
  • در عهد او چه جويي دلهاي خسته، اي جان؟
    در ملک مير ظالم ويرانه چند خواهي
  • جهان سوزي، اگر در غمزه آيي
    شکرريزي، اگر در خنده باشي
  • ز بحر نظم خسرو در نثارت
    کشد هر لحظه در شاهسواري
  • در قيد بمرد آهو، خسرو به خم گيسو
    هر صيد بود لابد در کشمکش دامي
  • سرو سمنبرم کجا تا به برش درآرمي؟
    دست مراد يکدمي در کمرش در آرمي؟
  • بودم اسير کافران وقتي و در فراق تو
    در هوسم که اين زمان کاش همان اسيرمي
  • تا دست و پا نهادي در حسن کس نديدم
    پايي به دامن اندر، دستي در آستيني
  • من سري دارم که در پايت کشم
    گر تو در خوبي نداري همسري
  • ماند چشمم روز و شب در چارسو
    تا مگر ناگه در آيي از دري
  • تاراج غمزه هاش در آمد به شهر و کو
    در خانه اي نماند متاع سلامتي
  • گر بي تو در بهشت برندم، زنم ز آه
    آتش در آن بهشت که گردد جهنمي
  • هزار جان مقدس در انتظار بسوخت
    ز تنگنايي گفتار در چنان دهني
  • غمزه هايت به فسون در دل من در رفته
    تا به تاراج ببردند مسلماني من
  • ديوان اوحدي مراغي

  • در وي سر سرجويان گردان شده از گردن
    در وي دل جانبازان تنها شده از تنها
  • اي نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
    زلف تو حلقه حلقه و در حلقه تابها
  • ساقي، ميان ببند که هنگام عشرتست
    مي در پيالها کن و گل در کنارها
  • ريختم در طلبت هر چه دلم داشت، مرو
    باختم در هوست هر چه مرا بود، بيا
  • در طوافت سعي خواهم کرد از آنک
    سعي ها کردست گردون در صفات
  • همچو جان وصل تو ما را در خورست
    گر چه جان ما نباشد در خورت
  • عارض او در خم زلف چو مار
    آرزويي در دهان اژدهاست
  • اگر مقبلي هست،در بند اوست
    وگر مشکلي هست، در کار ماست
  • دل به صحرا مي رود، در خانه نتوانم نشست
    بوي گل برخاست، در کاشانه نتوانم نشست
  • سر به در دوست نهادند خلق
    در همه سرها چو هواي گلست
  • سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتي
    در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست