167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • نيست (بيدل) بيقراريهاي آهم بي سبب
    کز دل گرمم نفس را در ته پا آتش است
  • داغ شو زاهد که در آئين مرتاضان عشق
    خاک گرديدن برآب افگندن سجاده است
  • بيقرارشوق (بيدل) قابل تسخير نيست
    گر همه در بند دل باشد نفس آزاد است
  • دل در قدم آبله پايان که شکستست
    اين شيشه بهر کوه و بيابان که شکستست
  • جز صبر بآفات قضا چاره نشايد
    در ناخن تدبير نيستان که شکستست
  • گر موج ندارد تب و تاب نم اشکم
    در چشم محيط اينهمه مژگان که شکستست
  • دل راز نگه دام هوس بر سر راهست
    در مزرع غم ريشه اين دانه نگاهست
  • مشکل که شود وحشي ما رام تعلق
    در خانه دل نيز نفس مرده راهست
  • رنگ پريده ايست زروي خزان ما
    در بوته هاي غنچه اگر خورده زر است
  • يک روي گرم در همه عالم پديد نيست
    خورشيد هم بکشور ما سايه پرور است
  • در عرصه ئي که رخش خرامت جنون کند
    گل گر سوار رنگ برايد پياده است
  • روزي دو از هوس توهم اي وهم پرفشان
    عنقا در آشيان مگس بيضه داده است
  • (بيدل) چو شمع بر خط تسليم خاک شو
    اي پرشکسته در قفس آتش فتاده است
  • امل در مزرع ما ره ندارد
    فسون ريشه دام دانه کيست
  • اي چيني اينقدر بطنين موي سر مکن
    فغفور در اعاده ساز سفال رفت
  • دلم چو غنچه در آغوش عافيت تنگ است
    زخواب ناز سرم چون گهر ته سنگ است
  • نميتوان طرف خوب و زشت عالم بود
    خوشا طبيعت آئينه ئي که در زنگ است
  • اگر تو پاي بدامن کشيده ئي خوش باش
    که غنچه را نفس آرميده در چنگ است
  • باين دوروزه نموديکه در جهان داريم
    نشا ما عرق شرم و نام ما ننگ است
  • نزاکت خط شوخ تو در نظر داريم
    بچشم ما رگ گل يکقلم رگ سنگ است
  • چو گفتگو بميان آمد آشتي برخاست
    ميان کام و زبان نيز در سخن جنگ است
  • تا راه سلامت سپري محو عدم باش
    آسودگي شيشه همان در دل سنگ است
  • آئينه بصيقل زن اگر حوصله خواهي
    در قلزم تحقيق صفاي تو نهنگ است
  • ايمن مشو از خواهش خون ناشده در دل
    موجيکه بگوهر نخزيده است نهنگ است
  • کفري بتر از غفلت خودبيني ما نيست
    در عالم دين پيشگي آئينه فرنگ است