نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
اسرار نامه عطار
چو حق مي ديد کو مي زد پرو بال
بدل داري سلامش گفت
در
حال
تو دري گر يتيمي اين چه بيم است
که
در
را بهترين وصفي يتيم است
بخواه آنچت بود
در
خواست کردن
ز تو درخواست وز ما راست کردن
منم
در
فرقت آن روضه پاک
که بر سر مي کنم از آرزو خاک
که پيش از مرگ اين دل داده درويش
ببيند روضه پاک تو
در
پيش
دگر چون جانم از تن شد پر آزاد
تو
در
برگيريش يارب چنين باد
دلا جان را فداي راه او کن
به تقوي روي
در
درگاه او کن
به دنيا دم ز دين پاک او زن
به عقبي دست
در
فتراک او زن
اگر طفلي بدو گويد بيارام
که زير اين عسل زهر ست
در
جام
چو حق
در
گوش جان او ندا کرد
هرانچش بود با دختر فدا کرد
ز اول روز تا روز قيامت
نبي
در
حق او کرده کرامت
منادي سلوني
در
جهان داد
به يک رمز از دو عالم صدنشان داد
چنان شد
در
نماز از نور حق جانش
که از پائي برون کردند پيکانش
الا يا
در
تعصب جانت رفته
گناه خلق با ديوانت رفته
گرين يک به گر آن ديگر تراچه
چو تو چون حلقه بر
در
تراچه
تو
در
مصباح تن مشکات نوري
زنزديکي که هستي دور دوري
چو عيسي
در
سخن شيرين زفان شو
صدف را بشکن و گوهر فشان شو
ب آواز خوش خود سر ميفراز
که
در
ابريشم و ني هست آواز
سفر کردي ز دريا سوي عنصر
سفر ناکرده قطره کي شود
در
وليکن حال نبود
در
زماني
از آن معني که نبود آسماني
مشعبدوار چابک دستي کن
شرابي
در
کش و بد مستي کن
ز بند پيچ بر پيچ زمانه
گرفتار آمدي
در
کنج خانه
تو گنجي نه سپهرت
در
ميانه
برآي از چار ديوار زمانه
شود چشمت به خورشيد جهان باز
شود برتو
در
درياي جان باز
چو تو هادي شدي
در
خودنگه کن
بدان خود را وقصد بارگه کن
که چون خوددان شوي حق دان شوي تو
ازآن پس زود
در
پيشان شوي تو
چو هستي تو ننمايد بر او
زخود بي خود بماني بر
در
او
دگر ره پرده درپيش آيد
خودي
در
بي خودي با خويش آيد
چو آگه شد شود لذت پديدار
زشادي
در
خروش آيد دگر بار
چو تو
در
عالم حادث شتابي
زنور عالم ثالث چه يابي
الا اي مرغ بيرون آي ازين دام
دمي
در
مرغزار خلد بخرام
بگردان روي از ديوار آخر
فرو شو
در
پي اسرار آخر
همي هر ذره از عالم که بيني
اگر تو
در
پي آن مي نشيني
چنان پيدا شود آن ذره
در
راه
که نوري گردد از انوار درگاه
چنين گفتست طاهر پاک بازي
که من چل سال ماندم
در
نيازي
ولي چون نور پيشان رهبر تست
چرا اين کاهلي
در
جوهر تست
دري کان
در
چو بر دلبر گشايد
فلک را پرده داري بر نشايد
دلا يک دم رها کن اب و گل را
صلاي عشق
در
ده اهل دل را
حديث عشق ورد عاشقان ساز
دل و جان
در
هواي عاشقان باز
شراب عشق
در
جام خرد ريز
وزآنجا جرعه برجان خود ريز
خرد بر دل دلي پرانتظارست
وليکن عشق
در
پيشان کار است
دو آيينه است عشق و دل مقابل
که هر دو روي
در
روي اند از اول
ميان هر دو يک پرده ست
در
پيش
وليکن نيست بي پرده يکي بيش
ببين صورت
در
آبي بي کدورت
که يک چيز ست با هم آب و صورت
گريزان گردد از هر سوي ناکام
چو عشق از
در
درآيد عقل از بام
کسي کز عشق
در
درياي ژرفست
بداند کين چه کاري بس شگرفست
هزاران تير محکم خورده بر دل
چوآهو مي دود دو پاي
در
گل
اگر از وصل او يابد نشاني
به هجران
در
گريزد هر زماني
که دارد تاب قرب وصل جانان
چه سنجد شبنمي
در
پيش طوفان
در
آن دريا چنين قطره چه سنجد
بر آن خورشيد يک ذره چه سنجد
صفحه قبل
1
...
1710
1711
1712
1713
1714
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن