167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • (بيدل) بتو در هيچ مکان راه نبرديم
    آئينه سرابست که تمثال تو دور است
  • در وادي سوق يقين صد طور موسي آفرين
    خاکستري پروانه ئي محو چراغ ايمنت
  • هر جا برون جوشيده ئي خود را بخود پوشيده ئي
    در نور شمعت مضمحل فانوسي پيراهنت
  • ما اسيران همچنان زنداني آن کاکليم
    گر همه صد در زيک ديوار خندد شانه ات
  • ايدل ديوانه کارت باغم عشق اوفتاد
    در چه مزرع کشت ذوق سينه چاکي دانه ات
  • (بيدل) از صبط نفس مگذر که در بزم حضور
    شمع را گل ميکند بيتابي پروانه ات
  • بيمردمک از جوهر نظاره اثر نيست
    در ظلمت زنگ آئينه پرداخت نورت
  • بگذار که در پرده مهلتکده جسم
    طوفان نفسي راست نمايد بتنورت
  • در چشم کسان چون مژه تا چند خليدن
    کم نيست سياهي که نمايند زتو دورت
  • با دلق کهن ساز که در ملک تعين
    عريان نکند پوشش سنجاب و سمورت
  • (بيدل) چه کمال است که در عالم ايجاد
    دادند همه چيز و ندادند شعورت
  • عمرها شد که بتقويم شرف مينازد
    سال و ماه همه در سايه ماه و سالت
  • سايه را وهم بقا در عجز خوابانيده است
    ورنه يک گام از خودت آنسو جهان کبرياست
  • شبنم اين باغ مژگاني ندارد در نظر
    گر تو برخيزي زخود برخاستنهايت عصاست
  • خيرها را جلوه شر ميدهد چرخ دورنگ
    پشت کاغذ در نظر چپ مينمايد نقش راست
  • اين جمله دلايل که زتحقيق تو گل کرد
    در خانه خورشيد چراغان نجوم است
  • بي وضع ملايم نتوان بست ره ظلم
    ديوار و در خانه زنبور زموم است
  • در خاکدان دهر مچين دستگاه ناز
    گل بر سر مزار چه دستار بستن است
  • (بيدل) مباش غره تحصل مدعا
    در مزرعيکه خوشه همان بار بستن است
  • حيرتم در جلوه اش آهسته مي گويد بگوش
    اينکه آغوش وصالش ديده ئي خميازه است
  • طاير ما را چو مژگان رخصت پرواز نيست
    آنچه در آغوش بالش ديده ئي خميازه است
  • اين انجمن چو شمع مپندار جاي ماست
    هر اشک در چکيدنش آواز پاي ماست
  • در آتش افگنند و نناليم چون سپند
    خودداري ئي که عقده بال صداي ماست
  • در قيم جسم ساز سلامت چه ممکن است
    اين خاک سخت تشنه آب بقاي ماست
  • از فقر سرمتاب کز اسباب اعتبار
    کس آنچه در خيال ندارد براي ماست