167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • اضطراب نبض دل تمهيد آهنگ فناست
    شعله در هر پر فشاندن اندکي از خود جداست
  • هيچکس چون ما اسير بي تميزيها مباد
    مشت خاکي در گره داريم کاين آب بقاست
  • خاک گشيتم و غبار ما هواي در نيافت
    آنکه بر خميازه حسرت ميکشد آغوش ماست
  • بند بندم فکر آن موي ميان در هم شکست
    ناتواني هر کجا زور آورد زور آزماست
  • رهروان تمهيد پروازي که مي آيد اجل
    دودها از خود برون تازي که آتش در قفاست
  • دو عالم در نمک خفت از غبارم
    هنوزم شور مستي ناتمام است
  • دل از هستي نمي چيند فروغي
    نفس در کشور آئينه شام است
  • تيغ عبرت در بغل دارد هواي باغ دهر
    چون شفق گرديکه بال افشانده اينجا بسمل است
  • غير را در عالم وحدت نگاهان بار نيست
    کاروان وادي مجنون غبار محمل است
  • همچو صحرا با همه عرياني و آزادگي
    نقد چندين گنج در کنج ردايم بسته است
  • کاش ابرامي درين محفل بفريادم رسد
    بي زبانيها در رزق گدايم بسته است
  • در دوستان شکايت هنگامه گرم دارد
    هر جا خموشي ئي هست از شکوه بيدماغيست
  • فيض نظر کيست که در گلشن امکان
    هر برگ گل امروز کف دست کليم است
  • بر صاف ضميران بود آشوب حوادث
    صد موج کشاکش بسر در يتيم است
  • حيران طلب مايه تمييز ندارد
    در چشم گدا شش جهت آثار کريم است
  • از وهم مپرسيد که انديشه هستي
    در خانه خورشيد مرا سايه نشين داشت
  • عمريست که در بند گداز دل خويشيم
    ما را غم ناصافي آئينه برين داشت
  • چون سايه بجز سجده مثالي ننموديم
    همواري ما آئينه در رهن جبين داشت
  • در قد دو تا شد دو جهان حرص فراهم
    زين حلقه کمند امل آرايش چين داشت
  • انديشه در نزاکت معني کمال داشت
    حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت
  • دل رفت از برم بفسون هواي وصل
    اين غنچه در کشودن آغوش بال داشت
  • غارتگر بهار نشاطم شگفتگيست
    تا غنچه بود دل چمني در خيال داشت
  • (بيدل) هزار جلوه در آئينه ات گذشت
    آن شخص کو که اينهمه عرض مثال داشت
  • تا توانائيست اينجا دست ناگيراکر است
    نقد اين راحت قضا در پنجه شل ريخته است
  • ياران بتلاش من مجهول بخنديد
    او در بر و من دربدر آخر چه شعور است