167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • خلقي بداغ بيخبري غوطه خورده است
    من هم چو شمع خفته ام آتش بسر در آب
  • هنر با هل حسد ميدهد نتيجه عيب
    زجوهر است در ابروي تيغ چين غضب
  • بساط زلف شود چيده در دميدن خط
    بچاک سينه صبح است چين دامن شب
  • گوهر چه عرض موج دهد در دل صدف
    دارد لب خموش بروي صدا نقاب
  • آتش وحشتم آنجا که برافروخته است
    برق در اول پرواز نفس سوخته است
  • در هستي و عدم همه جا سعي مطلبي است
    از ريشه زير خاک تلاش ثمر نرفت
  • بر شعله ها زپرده خاکستر است ننگ
    کاوارگي سريست که در زير پر نرفت
  • در کوچه سلامت دل پا شمرده نه
    زين راه بي ادب نفس شيشه گر نرفت
  • گوهر اميد ما قعر توکل کرده ساز
    کشتي تدبير در موج رضا افتاده است
  • شمع و چراغ مجلس تصوير حيرت است
    در آتشيم و آتش ما را زبانه نيست
  • طبع فسرده شکوه همت کجا برد
    در خانه آتشيکه توان زد بخانه نيست
  • جائيکه خامشان ادب انشاي صحبت اند
    آئينه باش پاي نفس در ميانه نيست
  • خاک ميبايد شدن در معبد تسليم عشق
    گر همه آبست اينجا بي تيمم پاک نيست
  • قاصد ز رموز جگر چاک چه گويد
    در نامه عشاق دريدن خبري داشت
  • با لفظ نپرداختي اي غافل معني
    تحقيق پري در نفس شيشه گري داشت
  • (بيدل) چقدر غافل کيفيت خويشم
    من آينه در دست و تماشا دگري داشت
  • افسوس که در غنچه و بو فرق نکردم
    دل رفت و من دلشده پنداشتم آهست
  • زان جلوه بخود ساخت جهاني چه توانکرد
    شب پرتو خورشيد در آئينه ما هست
  • زندان جسد منظر قرب صمدي نيست
    معراج خيالي تو و ره در بن چاهست
  • آن مشت غبارم که بآهنگ طپيدن
    در حسرت دامان نسيمش پر و بال است
  • آمدم تا صد چمن بر جلوه نازان بينمت
    نشه در سرمي بساغر گل بدامان بينمت
  • تا زنقش پاي گلگون بيستون داد سراغ
    کوهکن را در نظر هر سنگ لعل بي بهاست
  • در طريق جستجو هر نقش پايم قبله ايست
    غرقه اين بحر را هر موج محراب دعاست
  • معني آشفتگي (بيدل) ززلف يار پرس
    نسخه فکر پريشان جمع در طبع رساست
  • زاهد کجا و طاعت يزدانش از کجا
    در وضع سجده شيوه خاصش اراده است