167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • ز وضع اين بساط جنون انجمن مپرس
    تهمت کش است صبح و گريبان در آفتاب
  • بگذر ز محرمي که درين عبرت انجمن
    چون حلقه داغ گشت برون در آفتاب
  • جز باده نيست چاره دمسردي زمان
    سرمازده چرا نه نشيند در آفتاب
  • برنميدارد دورنگي طينت روشندلان
    در رگ موجش همان آبست رنگ خون آب
  • طبعم از آشفتگي دام صفاي ديگر است
    در خور امواج باشد حسن روزافزون آب
  • وحدت از خودداري ما تهمت آلود دوئيست
    عکس در آب است تا استاده بيرون آب
  • شرار کاغذ و پرواز ناز جاي حياست
    دماغ عالم پا در رکاب را درياب
  • قضا در خلقت بيحاصلت نداشت غرض
    جز اينکه رنگ جهان خراب را درياب
  • در آن بساط که شمع طرب شود خاموش
    ز پنبه سر مينا برون فگن مهتاب
  • شهيد ناز تو در خاک بي تماشا نيست
    ز موج خون چمني دارد از کفن مهتاب
  • محرمان وصل در خشکي نفس دزديده اند
    خار ماهي را نباشد سبز گرديدن دراب
  • بوالهوس در مجلس مي ميشود طاوس مست
    رنگهاي مختلف ميجوشد از روغن دراب
  • در ره ما از شکست شيشه هاي آبله
    ميفروشد همچو جام باده نقش پا شراب
  • در سيه کاري سواد گريه روشن کرده ايم
    صاف مي آيد برون از پرده شبها شراب
  • پيچ و تاب موج زلف جوهر انشا ميکند
    گر نمايد چهره در آئينه مينا شراب
  • امتيازي در ميان آمد دورنگي نقش بست
    کرد (بيدل) ساغر ما را گل رعنا شراب
  • در مقامي کز تماشايت گدازد هستيم
    عرض خجلت دارد ايجاد عرق از آفتاب
  • از گداز من عيار عشق مي بايد گرفت
    در عرق دارد جبين تا چشمه خورشيد آب
  • زندگي در قدر جمعيت نفهميدن گذشت
    اي شعورت دور باش عافيت لختي بخواب
  • ز حرف و صوت جهان در خمار دردسرم
    دگر چه جوشد ازين شيشه جز ترنگ شراب
  • در محبت گريه تدبير کدورتها بس است
    گر غشي داري بصافي رهنمون مي گردد آب
  • همچو شبنم سير اشک ما بدامان هواست
    در گلستان محبت واژگون مي گردد آب
  • فتنه طوفانست عرض رنگ و بوي اين چمن
    در طلسم خاک حيرانم چه نيرنگ است آب
  • نشه روشندلي پر بي خمار افتاده است
    از صفاي طبع دايم شيشه در چنگ است آب
  • چون گريبانگير شد يا موافق دشمن است
    گر بپيچد در گلو يار تيغ يکرنگ است آب