167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • بر فضولي تا کجا خواهي دکان ناز چيد
    جز کشادوبست جنسي نيست در کف دست را
  • قول و فعل طينت بيباک در رهن خطاست
    لغزش پا و زبان دارد تصرف مست را
  • حسن تا سرداد ابرو را بقتل عاشقان
    قبضه شد انگشت حيرت در دهان شمشير را
  • بسمل موج ميم زخمم همان خميازه است
    در لب ساغر کن اي قاتل نهان شمشير را
  • هر کرا چشم درين بزم کشودند چو شمع
    ديد در نقش کف پا خط پيشاني را
  • در بزم وصالت که حيا جام بدست است
    گر آب شود باده نابست دل ما
  • شخص نسيان شکوه سنج غفلت احباب نيست
    تا فراموش بخاطرهاست در ياديم ما
  • يوسفستانست عالم تا بخود پرداختيم
    در کف شوق انتظار کلک بهزاديم ما
  • دستگاه بي پر و بالي بهشت ديگر است
    ناز مفروش اي قفس در چنگ صياديم ما
  • برين محفل نظر واکردنم چون شمع ميسوزد
    تبسم در نمک خواباند اين زخم نمايان را
  • بي يار جاي يار نشان قيامت است
    با باغ در خزان نفتد کار عندليب
  • بوي گلم برون چمن داغ ميکند
    از ناله هاي در پس ديوار عندليب
  • جوهر از آئينه نتواند قدم بيرون زدن
    موج را همچون نگه در چشم تر ميدارد آب
  • تا عدم از هستي ما قاصدي در کار نيست
    هم بقدر رفتن خود نامه برميدارد آب
  • فقر صاحب جوهر آثار کمال عزت است
    تيغ در هر جا تنگ شد بيشتر ميدارد آب
  • خون شدن سر منزليم از جستجوي ما مپرس
    تاک ميداند چها در پيش دارد تا شراب
  • بهر منع ميکشيها محتسب در کار نيست
    (بيدل) آخر رعشه مي بندد بدست ما شراب
  • خيال وصل تو پختن دليل غفلت ماست
    کنان چه صرفه برد در قلمرو مهتاب
  • دريوزه چشم داريم از کاسه هاي طنبور
    در حق ما بلند است دست دعاي مطرب
  • کيفيت بم و زير مفهوم انجمن نيست
    در پرده تا چه باشد منظور راي مطرب
  • شور لب تو ما را نگذاشت در دل خاک
    آتش به نيستان زد آخر هواي مطرب
  • در هر کجا نگاه پرافشاند روز بود
    شوق تو داشت اينهمه سامان آفتاب
  • اي چيده نقش پاي تو دکان آفتاب
    در سايه تو ريخته سامان آفتاب
  • از طلعت نقاب طلسم بهار صبح
    در جلوه تو اينها کان آفتاب
  • در مکتبي که دفتر حسنت رقم زند
    يک نقطه است مطلع ديوان آفتاب