167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • هر کجا ذره اي است در دو جهان
    زير بار گران همي يابم
  • در کمالش دو کون را دايم
    باز مانده دهان همي يابم
  • طوطي روح در رهش چو مگس
    دست بر سر زنان همي يابم
  • کوه را تا به کاه بر در او
    کمري بر ميان همي يابم
  • بر سر هر چه در وجود آورد
    حفظ او پاسبان همي يابم
  • در عطاهاي دست حضرت او
    صد جهان بحر و کان همي يابم
  • در تماشاي او که اوست همه
    دو جهان کامران همي يابم
  • چو در عالم نمي بينم رفيقي
    ميان خاره دل پر خار دارم
  • برون نايم ازين گلزار هرگز
    چو خود را در درون غمخوار دارم
  • فريدم فرد بنشستم که در دل
    ز فرديت بسي انوار دارم
  • خطا گفتم غلط کردم که در راه
    به ناداني خويش اقرار دارم
  • معلوم شد مرا که منم تا که زنده ام
    مجبور در صفت که به صورت مخيرم
  • در چار بالش سخنم پادشاه نظم
    وز حد برون معاني بکر است لشکرم
  • در قوت و طراوت معني نظير من
    صورت مکن که بر صفت آب و آذرم
  • چون من کمان گروهه فکرت کنم به چنگ
    از چارچوب عرش در آيد کبوترم
  • من خوان هنوز بازنپيچم که در رسد
    از غيب ميزباني صد خوان ديگرم
  • رويم مکن سياه که در روز رستخيز
    ترسم از آنکه باز نداند پيمبرم
  • عطار بر در تو چو خاک است منتظر
    يارب درم مبند که من خاک آن درم
  • گر ميان دوزخ از من دور گردد نفس شوم
    در ميان آتش دوزخ ميان کوثرم
  • لاجرم چون جاي من پيوسته کام اژدهاست
    زهر گردد گر مي نوشين بود در ساغرم
  • گرچه بسياري رسن بازي فکرت کرده ام
    بيش ازين چيزي نمي دانم که سر در چنبرم
  • بيقراري مي کنم اما چه سازم زانکه من
    در بن خاشاک دنيا بس عجايب گوهرم
  • از عذاب من اگر کار تو خواهد گشت راست
    حکم حکم توست بنشان در ميان اخگرم
  • صفات ذات جهان آفرين دهندي شرح
    ز صد هزار يکي در نيايدي به بيان
  • بر آوريد ز دودي کبود در شش روز
    بکرد چار گهر هفت قبه گردان
  • ز چوب خشک به صنعت گري برون آورد
    هزار گونه گل تازه روي در بستان
  • حبيب حضرت خود را کشيد بر در غار
    ز پرده اي که تند عنکبوت شادروان
  • هزار نافه مشکين نمود در يک دم
    ز خون سوخته آهوان ترکستان
  • ز صنع خود پس سي و دو دانه مرواريد
    فراخت تيغ زبان در ميان درج دهان
  • هزار سال اگر فکر مي کني در حس
    حقيقتش نشناسي به حجت و برهان
  • اگر تو در ره کنه خداي از سر عقل
    به وجه راست تفکر کني هزار قران
  • چگونه عقل تو يارد به گرد ذاتي گشت
    که هست نه فلکش حلقه در ايوان
  • کسي که در بن زندان هزار بار بسوخت
    مکن به آتش دوزخ دگر رهش سوزان
  • مرا چو در بن زندان نکو نداشته اند
    به بوستان بهشتم به خوش دلي برسان
  • از آن شراب که در جام مخلصان ريزي
    به جان پاک محمد که قطره اي بچشان
  • تو ميزبان بهشتي و من رسيده ز راه
    فرو مبند در خلد کامدم مهمان
  • غمهاي دلم بر که شمارم که نيايد
    تا روز شمار اين همه غم در شمر من
  • جان در حذر افتاد ولي وقت شد آمد
    جانم شد و بي فايده آمد حذر من
  • در باديه مانديم کنون تا به قيامت
    بي مرکب و بي زاد دريغا سفر من
  • دي در مقر جاه به صد ناز نشسته
    تابوت شد امروز مقام و مقر من
  • دردا و دريغا که چو در شست فتادم
    از درج صدف ريخته شد سي گهر من
  • گر حق به دلم يک نظر لطف رساند
    حقا که نيايد دو جهان در نظر من
  • ديدي کلام حق، که علي الحق يک است و بس
    پس در نزول، مختلف آثار آمده
  • عکسي ز زير پرده وحدت علم زده
    در صد هزار پرده پندار آمده
  • اينجا فقير سوخته بگريخته ز کفر
    در چين شده به علم و ز کفار آمده
  • تو را چو از شکرت بوي شير مي آيد
    سپيد شد شکرت همچو شير در روزه
  • دل از فراق تو در روزه وصال بماند
    به جان تو که بنگشاد او دگر روزه
  • چو جان رنج کش من ز هجر در سفر است
    رواست گر بگشايد درين سفر روزه
  • سه ماه روزه گرفت و ز نور روزه او
    مدام در دو جهان گشت نامور روزه
  • چرخ آستان درگهت شيران عالم روبهت
    حيران بمانده در رهت پير و جوان سبحانه