167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در کارگاه امکان بي شبهه نيست فطرت
    تمثال ميفروشد آئينه زائي ما
  • چون گل زباغ هستم ما هم فريب خورديم
    خون داشت در گريبان رنگين قبائي ما
  • در راه او نشستيم چندانکه خاک گشتيم
    زين بيشتر چه باشد صبر آزمائي ما
  • نقشي از پرده در دست گشاد دوجهان
    هر شکستي که بود فتح نويد است اينجا
  • در جنون حسرت عيش دگر از بيخبريست
    موي ژوليده همان سايه بيد است اينجا
  • طوفان نفس نهنگ محيط تحيريم
    آفاق را چو آئينه در مي کشيم ما
  • زين عرض جوهريکه در آئينه ديده ايم
    خط بر جريده هاي هنر مي کشيم ما
  • در وصل همکنار خياليم چاره نيست
    آئينه ايم و عکس ببر مي کشيم ما
  • بهر جا عافيت رو داد نادان در تلاش افتد
    دويدن ريشه گلهاي آزاديست طفلان را
  • اگر سوزد نفس از شور محشر باج ميگيرد
    خموشيهاي اين ني در گره دارد نيستانرا
  • چو بوي گل لباس راحت ما نيست عرياني
    مگر در خواب بيند پاي مجنون وصل دامانرا
  • عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
    از گداز دل دهد روغن چراغ طور را
  • سوختن در هر صفت منظور عشق افتاده است
    مشرب پروانه از آتش نداند نور را
  • صاف و دردي نيست در خمخانه تحقيق ليک
    دار بالا برد شور نشه منصور را
  • در طريق نفع خود کس نيست محتاج دليل
    بي عصا راه دهن معلوم باشد کور را
  • نغمه هم در نشه پيمائي قيامت ميکند
    موج مي تار است (بيدل) کاسه طنبور را
  • برق وحشت کاروان بي نشاني منزلم
    در نخستين گام مي سوزم ره و فرسنگ را
  • سير باغ خودنمائيها اگر منظور نيست
    سبزه بام و در آئينه ميدان زنگ را
  • شکوه از گردون دليل تنگ دستيهاي ماست
    ناله در پرواز باشد طاير پربسته را
  • جوهر وارستگان مشک اگر ماند نهان
    راه در چشم است گرد بر زمين ننشسته را
  • غنچه ها در بستر زخم جگر آسوده اند
    اي نسيم آتش مزن دلهاي الفت خسته را
  • در ياد زندگي بعدم ناز ميکنيم
    رنگ حناي رفته زچنگ خوديم ما
  • فکر وقار و خفت کس در خيال کيست
    کم نيست گر ترازوي سنگ خوديم ما
  • تسخير حسن در خور حيرت نگاهي است
    صيد عجب بدام نظر ميکشيم ما
  • عمريست در ادبکده وضع خامشي
    از ناله انتقام اثر ميکشيم ما