167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در خموشي همه صلح است نه جنگ است اينجا
    غنچه شود امن آرام بچنگ است اينجا
  • چشم بر بندگرت ذوق تماشائي هست
    صافي آئينه در کسوت زنگست اينجا
  • در ره عشق زدل فکر سلامت غلط است
    گر همه سنگ بود شيشه بچنگ است اينجا
  • شيشه ناداده زکف مستي آزادي چند
    دامن نازپري در ته سنگست اينجا
  • در داغ دل نهان بود از رفتگان نشانها
    اين آتش آگهي داد ما را زکاروانها
  • تنگي زبس فشرده است اين عرصه جدل را
    ميدان خزيده يک سر در خانه کمانها
  • اين وادي غرور است فهميده بايدت رفت
    در جاده است اينجا خواباندن سنانها
  • در بارگاه تعظيم اقبال بي نيازيست
    تمييز پا و سر نيست منظور آستانها
  • تقليد فقر نتوان در جاه پيش بردن
    بحر از گهر چه نازد بر راحت کرانها
  • در کنج خلوتيکه بلند است دست فقر
    پيچيده ايم پاي بدامان بوريا
  • در طلب تا چند ريزي آبروي کام را
    يک سبق شاگرد استغنا کن اين ابرام را
  • داغ بودن در خمار مطلب ناياب چند
    پخته نتوان کرد زآتش آرزوي خام را
  • مگذر از موقع شناسي ورنه در عرض نياز
    بيش از آروغست نفرت آه بي هنگام را
  • از تغافل تا نگاه چشم خوبان فرق نيست
    نشه يگرنگست اينجا در دو صاف جام را
  • پرواز فطرت ما در دام بال ميزد
    آزاد کرد فضلش از هر قيود ما را
  • در فکر حق و باطل خورديم عبث خونها
    اين صنعت الفاظ است يا شوخي مضمونها
  • در خلق ادب ورزي خاصيت افلاس است
    فقر اينهمه سامان کرد موسائي و قارونها
  • بر نيم درم حاجت صد فاتحه بايد خواند
    هر جا در جودي بود شد مرقد مدفونها
  • تدبير تکلف چند بر عالم آزادي
    معموره قيامت کرد در دامن هامونها
  • غواصي اين دريا بر ضبط نفس ختم است
    در شکل حباب اينجاست خمها و فلاطونها
  • (بيدل) خبر خلوت از حلقه در جستم
    گفت آنچه درون دارد پيداست زبيرونها
  • در فکر آن موي ميان ازبسکه گشتم ناتوان
    مي چربدم صد پيرهن بر پيکر لاغر صدا
  • بناموس حيا دامان دل نتوان رها کردن
    تو نور شمع فانوسي همان در بيضه پر بگشا
  • زهر نقش قدم واکرده اند آئينه ديگر
    مژه خم کن زرمز خلوت تحقيق در بگشا
  • دليل بي نشان در ملک پيدائي نميباشد
    سراغ ماکن از گردي کزين صحرا نشد پيدا