167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • ناموس راز فقر و غنا در حجاب ماند
    دامن بچيدني نشکست آستين ما
  • خورشيد در کنار و بشب غوطه خورده ايم
    آه از سياهي نظر دوربين ما
  • هيچکس در عالم اقبال فارغ بال نيست
    رخش نتوان تاختن (بيدل) به پشت بامها
  • پيش توانگرمنشان پهلوي لاغر مگشا
    دست بهر دست مده چشم بهر در مگشا
  • تا زيقينت بگمان چشم نپوشند خسان
    بند نقاب سحرت در صف شبپر مگشا
  • تا نفتد شمع صفت آتش غارت بسرت
    در بر محفل زميانت کمر زر مگشا
  • گر بخود افتد نگهت پشم ندارد کلهت
    ننگ کلي تا نکشي در همه جا سر مگشا
  • ماتم هم در نظر است انجمن عبرت را
    چشمي اگر باز کني بي مژه تر مگشا
  • کلبه مجنون چو صحرا از عمارت فارغ است
    بام و در حاجت نباشد خانه زنجير را
  • ما تحيرپيشه گانرا اضطراب ديگر است
    پر زدن در رنگ خون شد بسمل تصوير را
  • جسم کلفت خيز در زندان تعميرت گداخت
    از شکستن قفل کن اين خانه دلگير را
  • عرض هستي در خمار انفعال افتادن است
    گردش رنگ است ساغر مجلس تصوير را
  • نبست در بيداري موهوم ما بي حاصلان
    آنقدر خوابي که کس زحمت دهد تعبير را
  • سهل نبود در محيط هر پاس اعتبار
    آبروي چون گهر همراه سر داريم ما
  • فتنه ها از دستگاه زندگي گل کردنيست
    از نفس صبح قيامت در نظر داريم ما
  • (بيدل) اندر جلوه گاه چين ابروي کسي
    کشتي نظاره در موج خطر داريم ما
  • از خاک تو تا گرديست موضوع پرافشاني
    در خواب عدم باقيست هذيان من و ماها
  • در چارسوي اوهام تا کي الم تنگي
    بر گوشه دل پيچد يک دامن و صحراها
  • مبادا ديده يعقوب طوفان نمو گيرد
    نکاري در سر راه تمنا انتظارم را
  • هوس در عالم ناموس يکتائي نميگنجد
    سراغش کن زمن هر جا تهي يابي کنارم را
  • تجديد سحر کاريست در جلوه زار عنقا
    صد گردش است و يک گل رنگ بهار عنقا
  • نايابي مطالب معدوم کرد ما را
    ديگر کسي چه يابد در انتظار عنقا
  • در خاکدان عبرت غير از نفس چه داريم
    پر روشن است (بيدل) شمع مزار عنقا
  • کمال از خجلت عرض تعين آب ميگردد
    خوشا گنجي که در ويرانه دارد خاکبازيها
  • عيش ها غير تماشاي زيان کاري نيست
    در خور باختن رنگ بهار است اينجا