167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • در چمن هم از گزند چشم بد ايمن مباش
    پرده زنبوريست آنجا ديده بادام را
  • درين وادي حضور عافيت واماندگي دارد
    مده از کف بصد دست تصرف پاي در گل را
  • تفاوت در نقاب و حسن جز نامي نميباشد
    خوشا آئينه صافي که ليلي ديد محمل را
  • چه احسان داشت يارب جوهر شمشير بيدادش
    که در هر قطره خون سجده شکريست بسمل را
  • نفس در قطع راه عمر عذر لنگ مي آرد
    نصيحت پيشرو باشد بوقت کار کاهل را
  • شبي بروي عرقناک او نظر کردم
    گذشت عمر و شنا مي کنم در آب حيا
  • دگر مخواه زمن تاب هرزه جولاني
    دويده ام عرقي چند در رکاب حيا
  • عرق زطينت ما هيچ کم نشد (بيدل)
    نشسته ايم چو شبنم در آفتاب حيا
  • سراپايم تحير در هجوم ريشه ميگيرد
    برارم گر زدل چون دانه اسرار نهاني را
  • لباس عارضي نبود حجاب جوهر ذاتي
    اگر در تيغ باشد آب نگذارد رواني را
  • برنگ شمع تدبير گدازي در نظر دارم
    چه سازم چاره دشوار است درد استخواني را
  • بعزت عالمي جان ميکند اما ازين غافل
    که در نقش نگين معراج ميباشد دنائت را
  • اگر سنگ وقارت در نظرها شد سبک (بيدل)
    فلاخن گرده باشي کردش رنگ قناعت را
  • سلامت يک قلم در مرکز سنگ است اگر داني
    شکست ياس مي پيچد بخود باليدن مينا
  • زفيض خاکساري اينقدر عزت هوس دارم
    که در آغوش نقش سجده گيرم آستانش را
  • نفس در جستجو خاصيت موج نظر دارد
    که غير از چشم بستن نيست منزل کاروانش را
  • شود کم ظرف در نعمت زشکر ايزدي غافل
    که سيري مهر خاموشيست چون ساغر دهانش را
  • برنگ گردباد آن طاير وحشت پر و بالم
    که هم در عالم پرواز بستند آشيانش را
  • بي ثمري حصار شد در چمن اميد ما
    طره امن شانه زد سايه برگ بيد ما
  • دردسر جهان رنگ در خور دانش است و بس
    نيست بکسب عافيت غير جنون مفيد ما
  • وادي عشق است اينجا منزل ديگر کجاست
    جز نفس در آبله دزديدن فرسنگ ها
  • تا نفس باقيست بايد با کدورت ساختن
    در کمين آينه آبيست وقف زنگ ها
  • آخر اين کهسار يک آئينه دل خواهد شدن
    شيشه افتاده است در فکر شکست سنگ ها
  • بي ريشه سوخت مزرع آه حزين ما
    درد دلي نکاشت قضا در زمين ما
  • جز در غبار شيشه ساعت نيافته
    رفتار کاروان شهو رو سنين ما