167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... سالک برخيزد تا در دولت بر او گشاده شود، يکي آن که اگر مملکت هر ...
  • ... گفت: «به يک ذره در دنيا و آخرت رغبت مکن. و روي به خداي - عز و ...
  • ... کنم، تا هيچ شيطان در اين حال او راه يافته است يا همه خالص است ...
  • ... شيطان با آن لقمه در باطن تو مي رفت. چون لقمه حلال به باطن تو ...
  • ... طلبد، خوار گردد در چشم او، آنچه جز آن است و آنچه بذل بايد کرد». ...
  • ... «آزادت کردم و هرچه در دست توست، به تو بخشيدم. مرا دستوري ده تا ...
  • ... نخورده ام و اگر، نه در حال نزع بودمي نگفتمي و خبر نکردمي ». و ...
  • ... ابراهيم گفت: «من در عجبم از صدق تو». ...
  • ... خانه مي رفت، و در دست چيزي نه، و همه روز رفته بود و هيچ به دست ...
  • ... نفس خود شاد شدمي در اين ميان ناگاه موجي برخاست و بيم هلاک پديد ...
  • ... گرفته بودند تا در آب اندازند، نفس را به مراد خود ديدم. يک بار ...
  • ... برانداختند و سرم بشکست، در هر پايه سر اقليمي بر من مکشوف شد. ...
  • يکي بيامد و در من نگاه کرد و تف کرد بر روي من. و همه روي من ...
  • ... : «اي مسکين! تو در همه عمر خداي -تعالي - را چنين بنده بوده اي؟ ...
  • ... او شرم نداري؟ و در نظر او معصيت کني؟ چهارم آن است که چون ملک ...
  • ... پدر و فرزندان را در خاک مي کنيد و از آن عبرت نمي گيريد،و از ...
  • ... گفت: «فلان روز در بصره خرما خريدي. خرمايي افتاده بود. پنداشتي ...
  • ... دکان برانداخت و در کار آمد آخرالامر از جمله ابد الان گشت. ...
  • آن مرد در پاي وي افتاد و عذر خواهي کرد. و گفت: «چون سر تو مي ...
  • ... شکسته است چون او را در بهشت آوردند، فرمان آمد که: دوست مرا ...
  • ... شرب است ». رفت بر در آن شرابخانه - و او مست بود - و گفت: «بشر ...
  • ... ديگر هرگز ما را در اين کار نخواهيد يافت ». ...
  • ... او را ياد وي کنم در پيش کسي که او را داند. تا بدآن چه رسد که او ...
  • ... است بشر گفت: روزي در خانه رفتم. مردي را ديدم. گفتم: «تو چه کسي ...
  • گفت: «نگريستن در بخيل دل را سخت گرداند. گفت: «از ادب دست داشتن ...
  • ... که: اگر خواهي تا در مشعله ايشان دوک ريسي، دست تو را طاعت ندارد. ...
  • ... راه بلا و ملامت. در اسرار و توحيد نظري دقيق داشت و روشي کامل، و ...
  • ... را خبر دادند که در فلان جا عابدي است. گفت: قصد زيارت او کردم. ...
  • ... جواني (ديدم) بر در صومعه يي يک پاي درون آستانه نهاده و يک پاي ...
  • ... آنجا برفت. شبانه در خرابه اي شد.آنجا خنبره يي زر يافت، بر سر ...
  • ... نام ماست لاجرم در علم و حکمت برتو گشاده گردانيديم ». ...
  • ... جزو شدند، دوزخ در پيش ايشان نهادم. نه جزو برميدند و پراگنده ...
  • ... هزار دينار ديگر تا در خدمت اين عزيزان صرف کردمي ». شيخ اين ...
  • ... اين خانه بگرد، در حرکت آيد». ...
  • پس گفت: «در راه سقايي را ديدم، آراسته و پاکيزه. آبي به من داد، ...
  • ... جمله ارکان دولت در فصاحت و بلاغت او متحير شدند، تا خليفه مريد ...
  • ... سير شود. که اصل در کار استقامت است و ترک ملامت. ...
  • ... که مراد چهل ساله در کنار تو نهم، و هرچه مراد داري بدانت رسانم. ...
  • ... که ذوالنون گفت: در سفر بودم. به صحرايي پربرف رسيدم. گبري را ...
  • نقل است که چون در نماز خواستي شدن، گفتي: «بار خدايا! به کدام قدم ...
  • ... آن که مستان را در وقت مستي معالجت کند» - يعني: سخن با کسي گفتن، ...
  • ... «ارواح انبيا را در ميدان معرفت افگندند، روح پيغمبر ما - عليه ...
  • ... : لست بخيرکم. و در اين معني ذوالنون - رحمة الله عليه - گفته است: ...
  • ... نبود. سيوم انکه در چيزها به چشم عبرت ننگرد. چهارم آن که فهم ...
  • ... و حکمت نگريستن در عواقب بار آرد». گفت: «صبر ثمره يقين است ». ...
  • ... اسباب و انداختن نفس در عبوديت و بيرون آوردن نفس را از ربوبيت ». ...
  • ... «با آن که من و تو در ميان نبود». ...
  • ... قدم او رسند، همه در گردند و (فرو شوند و نمانند».) و دليل بر اين ...
  • ... پرسيدند که: «مرد را در اين راه چه به؟». گفت: «دولت مادر زاد». ...
  • ... برفت. و سي سال در باديه شام مي گشت و رياضت مي کشيد و بي خوابي و ...
  • ... بامداد بگزارد، و در ايشان نگريست و گفت: «اني انا الله، لا اله ...
  • ... ديدم. چهار تکبيري در کار ايشان کردم و از جنازه همه بازگشتم و بي ...
  • ... افتاد؟». گفت: «در راه زنگيي را ديدم تيغي کشيده، مرا گفت: «اگر ...
  • ... هفت بار گرد من در بگرد، که حج تو اين است. چنان کردم و بازگشتم » ...
  • ... بلند شد و سخن او در حوصله اهل ظاهر نمي گنجيد، هفت بارش از بسطام ...
  • ... آمد چون صعوه يي در محراب. اصحاب آن حالت با شيخ بگفتند. ...
  • ... است که چهل سال در مسجدي مجاور بود و جامه مسجد جدا داشتي و جامه ...
  • ... قدر بايزيد بيني. در ديده تفاوت است. نه صديق را - رضي الله عنه - ...
  • ... معرفت او بود، من در ميان چه کاره ام؟ خود خواست او آن است اي ...
  • ... فرستاد - که شيخ در آن وقت گداخته بود و پوستي و استخواني مانده ...
  • ... که باران آمد». در حال باريدن گرفت، چنان که يک شبانروز مي باريد. ...
  • بعد از آن در آن پاي خوره افتاد و چنين گويند که: به چندين فرزندان ...
  • ... قرا سه روز از دست در افتاد و خود را نجس کرد. چون باز آمد، غسلي ...
  • در حال انگور آورد، طرف راعي سپيد و طرف او سياه. گفت: «چرا طرف تو ...
  • ... شيخ گفت: «سي سال در راه صدق قدم بايد زد و خاک مزابل به محاسن ...
  • ... وگفت: «هر مريد که در ارادت آمد، مرا فروتر بايست آمد و به قدر ...
  • ... : «به همه دستها در حق بکوفتم، آخر، تا با دست بلا نکوفتم، نگشادند ...
  • ... يعني عنايت حق، در حق خلق بيش از عنايت خود ديدم. آنچه مي خواستم، ...
  • ... خلايق به جملگي در ميان دو انگشت خود بديدم ». ...
  • ... شهوات و تمناي او در محبت حق ناچيز، شود. آن دوست دارد که حق ...
  • ... باشد و خاموش گشتن در معرفت او». و گفت: «هر که به حق مبتلا گشت، ...
  • ... دم بدست آوري که در زمين و آسمان جز حق را نبيني » - يعني تا بدآن ...
  • وگفت: «هر چه هست، در دو قدم حاصل آيد که يک قدم بر نصيبهاي خود ...
  • ... او بدآن بود که در سبقت رفته است و هر که را حظ او از اين نامها ...
  • ... داري، خوي بد او را در خوي نيک خودآر، تا عيشت مهيا و مهنا بود. و ...
  • ... ». گفت: «ايشان در بحر صفاء معامله مي گفتند و من از بحر صفاء سنت ...
  • ... وقت که فاني گردد در تحت اطلاع حق و باقي شود بر بساط حق، بي نفس ...
  • ... چيست؟» گفت: «آن که در هژده هزار عالم نفسي نبيند خبيث تر از نفس ...
  • ... مي کنم و اعتقادم در نفس خود به هر نماز آن بوده است که: گبرم و ...
  • ... ام. اگر صفت من در عالم غيب بينند، هلاک شوند». ...
  • ... گفت: «به چشم يقين در حق نگرستم، بعد از آن که مرا از همه موجودات ...
  • ... گندم و زبان نياز در کام نامرادي کشيدم. ...
  • ... بي تو با نفس خود در کوي تو». ...
  • ... از حد امر و نهي در مگذار تا سعيت نزد ما مشکور باشد». گفتم: «از ...
  • ... کبريا مرا پر داد تا در ميادين عز او مي پريدم و عجايب صنع او مي ...
  • ... شدم که صفات من در صفات او برسيد از حضرت خود مرا نام نهاد و به ...
  • ... سخن همان بود که در بدايت شنود، خواست که مرا باز نمايد که: «اگر ...
  • ... از مقام بشريتم در گذرانيد. پس گفت: «پيش خلق من آي ». يک قدم از ...
  • (و آن که در سراپرده غيبت است، سخن گفتن از او جهل محض است و سراسر ...
  • ... است روش افهام تو در راه غيبها و چه عظيم است حالتي که خلق کشف ...
  • ... ام هفتاد سال موي در گبري سپيد کرده، از بيابان اکنون مي آيم و ...
  • بي صبر شدم. در زير جنازه رفتم و بر سر گرفتم و مي رفتم و مرا آن ...
  • ... جز از من کسي دگر در کارست؟ ...
  • ... چيزي گم کرده باشد در عالم، اينجا باز يابد». رحمة الله عليه رحمة ...
  • ... بودي. و اگر امام در نماز سورتي درازتر برخواند، ديوانه شوي!» ...
  • ... را دفن کني ». پس در حال جوان وفات کرد. او را دفن کرديم. بعد از ...
  • ... سرپوشيده يي که در خانه است، حامله بود. مگر از همسايه يي بوي ...
  • ... را با همان لباس در همان گور دفن کرد». همان شب سيد را - عليه ...
  • ... جنازه سهل بکنيم ». در حال سهل وفات کرد و بر وي نماز کردند. پس ...
  • ... نشناسم و تو عاصي شوي در آن که اورا مي شناسي!» - يعني معرفت خوف ...