167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • وگر در کفر بويي يابم از تو
    ز ايمان نور بر گردون رسانم
  • ازين دريا که غرق اوست جانم
    برون جستم وليکن در ميانم
  • چو در دريا جنب مي بايدم مرد
    چنين لب خشک و تر دامن از آنم
  • کسي در آب حيوان تشنه ميرد
    چه گويند آخر آن کس را من آنم
  • دلم کلي ز علم انکار بگرفت
    کنون من در پي کار عيانم
  • به هيچ روي مرا نيست رستگاري روي
    که هست دشمن من در ميان پيرهنم
  • کو مرا در درد عشقش همدمي
    تا دم درد تو با همدم زنم
  • مي روم در عشق هم بر با فريد
    تا قدم بر گنبد اعظم زنم
  • چون نتوانم که به گردت رسم
    گرد به گرد در و بامت کنم
  • مدتي رازي که پنهان داشتم
    در همه عالم سمر شد چون کنم
  • يک نظر بر تو فکندم جان و دل
    در سر آن يک نظر شد چون کنم
  • در حضور تو دل عطار را
    هرچه بود از ماحضر شد چون کنم
  • حلقه زلف توام چون بند کرد
    مانده ام چون حلقه بر در چون کنم
  • گفته اي تو پاي سر کن در رهم
    مي ندانم پاي از سر چون کنم
  • دل ندارم، صبر بي دل چون کنم
    صبر و دل در عشق حاصل چون کنم
  • در بياباني که پايان کس نديد
    کاروان بگذشت، منزل چون کنم
  • همرهان رفتند و من بي روي و راه
    دست بر سر پاي در گل چون کنم
  • ناقصي کو در دم خر مي زيد
    از دم عيسيش کامل چون کنم
  • گرچه بسي گرم تر از آتشم
    در طلب خويش علم چون کنم
  • در هوست سر چو درانداختم
    پيش کشت سر چو قلم چون کنم
  • در حرم عشق چو نامحرمم
    نيست مرا ره به حرم چون کنم
  • همچو لاله کلاه در خونم
    چه حديث سر و کلاه کنم
  • سر درودم فريد را چو گياه
    پس کنون کره در گياه کنم
  • همچو عطار مست عشق شوم
    گر دمي در رخش نگاه کنم
  • بي رخت در جهان نظر چکنم
    بي لبت عالمي شکر چکنم
  • چون ز کاهي بسي ضعيف ترم
    دست با کوه در کمر چکنم
  • گفته بودي که خشک و تر در باز
    با لب خشک و چشم تر چکنم
  • چون دروني تو و برون کس نيست
    من چو حلقه برون در چکنم
  • در درون کش مرا و محرم کن
    تا تو باشي همه دگر چکنم
  • چکنم تا همه يکي بينم
    به يکي در همه نظاره کنم
  • در غم تو چون کم از يک ذره ام
    هست لايق گر هوايي مي کنم
  • اين عجايب بين که نگذارند در گلخن مرا
    وانگهي من عزم خلوتگاه سلطان مي کنم
  • تا گهرهاي حقيقت فاش کردم در جهان
    با دل عطار دلتنگي فراوان مي کنم
  • همچو پروانه پر و بال زنم در غم تو
    گر شبي پرتو آن شمع جمالت بينم
  • در عالم پر حسرت بسيار بگرديدم
    از خيل وفاداران ديار نمي بينم
  • در چار سوي عالم شش گوشه توتويش
    يک دوست نمي بينم يک يار نمي بينم
  • بسيار وفا جستم اندک قدم از هرکس
    در روي زمين اندک بسيار نمي بينم
  • گر زانکه اثر بودي در روي زمين کس را
    زانگونه اثر کم شد کاثار نمي بينم
  • به دريايي در اوفتادم که پايانش نمي بينم
    به دردي مبتلا گشتم که درمانش نمي بينم
  • جمله ز خودپرستي مشغول کار خويشند
    در راه او دلي را بر کار مي نبينم
  • اي برده به زلف کفر و دينم
    وز غمزه نشسته در کمينم
  • بر باد مده مرا که ناگه
    در تو رسد آه آتشينم
  • در ره او بي سر و پا مي روم
    بي تبرا و تولا مي روم
  • در دلم تا عشق قدس آرام يافت
    من ز دل با جان شيدا مي روم
  • زو بپرسيدند کاخر تا کجا
    گفت روزي در به صحرا مي روم
  • همچو ليلي مستمندم در فراقش روز و شب
    همچو مجنون گرد عالم دوست جويان مي روم
  • در راه حق چو محرم ايمان نبوده ايم
    ايمان خود به تازگي از سر گرفته ايم
  • از هر دو کون گوشه ديري گزيده ايم
    زنار چار کرده به بر در گرفته ايم
  • زان چشمه حيات که در کوي دوست بود
    تا روز حشر ملک سکندر گرفته ايم
  • ساقيا خيز و جام در ده زود
    که نه بهر نشست آمده ايم