167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • دم به دم سوخت اسيري که شکيبا نبود
    در به در گشت اسيري که توکل نکند
  • تو مپندار که دوران همه يکسان گذرد
    گاه در وصل و گهي در غم هجران گذرد
  • دوش در خواب مرا بابت خودکاري بود
    بت پرستي را در خدمت بت ياري بود
  • عاشقان در روش عشق مسلمان نشوند
    که نه در سوختن خويش چو هندو باشند
  • شکل موزونت که در دل جا کند
    هر که بيند در جهان، سودا کند
  • راز مي ترسم که در صحرا نهد
    اشک من چون روي در صحرا کند
  • چند در خود ديدن، آخر فرصتي
    چشم را، تا يک نظر در ما کند
  • در ره جولانت چون ديده ما خاک شد
    ديده بسي در رهست دور ترک ران سمند
  • صبح دمان بخت من ز خواب در آمد
    کز درم آن مه چو آفتاب در آمد
  • گشت معطر دماغ جان ز نسيمت
    مستي تو در من خراب در آمد
  • ساقي تو گشت چشم مست من از مي
    پهلوي من شست و در شراب در آمد
  • زانکه بسي شب نخفته ام ز غم تو
    بيهشيم در ربود و خواب در آمد
  • گشت پريشان دلم چو باد سحرگه
    در سر آن زلف نيم تاب در آمد
  • جستم ازو حال دل، نگفت وي، اما
    زلف وي از بوي در جواب در آمد
  • کلبه تاريک يافت روشني، اي دل
    کز در من آفتاب وار در آمد
  • ديده که بيمار بود در ته پايش
    پيشگه پاي او به کار در آمد
  • مردن خسرو فسوس نيست درين ره
    کار زوي سينه در کنار در آمد
  • خسرو دلسوخته را در غمش
    عمر در اندوه و حزن مي رود
  • در يک نظر فريبد محراب ابروي او
    صد ساله زاهدي را کو در نماز باشد
  • ذکر لب و دهانت در هر دهن نگنجد
    سرگشته مفلسي کو در و گهر فروشد
  • در کوي تو که جانها در راه خاک باشند
    بيچاره جان خسرو آنجا گيا برآيد
  • نظارگي ز هر سو در انتظار رويت
    دادند جان بر آن در، سلطان برون نيامد
  • در مجلس وصالت دريا کشند مستان
    چون وقت خسرو آيد، مي در سبو نماند
  • در خسرو شکسته نظر کن که در فراقت
    ديوانه گشته پير و جوان را نمي شناسد
  • آن کيست کو بديد در آن روي يک نظر؟
    وانگاه تا بزيست در آن آرزو نبود