167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان بيدل دهلوي

  • سرنوشتم نتوان خواند مگر در تسليم
    توأم جبهه خود ساخته ام زانو را
  • (بيدل) اين عرصه تماشاکده الفت نيست
    سبز کرد است در و دشت رم آهو را
  • خيال جذبه افتادگان دشت سودايت
    برنگ جاده دارد در کمند عجز منزل را
  • اگر مردي در تسليم زن راه طلب مگشا
    زهر مو احتياجت گر کند فرياد لب مگشا
  • زشوخيهاي جرم خويش ميترسم که در محشر
    شکست دل بحرف آرد زبان بيگناهان را
  • (بيدل) چه بلائي که زطوفان خروشت
    در راه طلب پي نتوان يافت اثر را
  • در کارگاه حکم تو بهر گداز سنگ
    آتش برون دهد نفس آبگينه ها
  • (بيدل) بخاکساري خود ناز مي کند
    اي در غبار دل زخيالت دفينه ها
  • از حسرت گلزار تماشاي تو آبست
    چون شبنم گل آينه در آينه دانها
  • از مرحمت عام تو در کوي اجابت
    گم گشته اثرها بتگ و پوي فغانها
  • در چار سوي دهر گذر کرد خيالت
    لبريز شد از حيرت آئينه دکانها
  • در پرده دل غير خيالت نتوان يافت
    جولانکده پرتو ماه اند کتانها
  • در ديده (بيدل) نبود يک دل پرخون
    بيداغ هواي تو درين لاله ستانها
  • کج سرشتانرا کشاکش دستگاه آبروست
    موج در بحر کمان مي خيزد از قلاب ها
  • اي بهار جلوه بس کن کز خجالت بارها
    در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها
  • در گلستانيکه (بيدل) نو بر تسليم کرد
    سايه هم يکپايه برتر بود از ديوارها
  • ميکشد خميازه صبح انتظار آفتاب
    در خمارآباد مخموران قدح پيما بيا
  • خلوت انديشه حيرت خانه ديدار تست
    اي کليد دل در اميد ما بگشا بيا
  • از هجوم اشک بر مژگان گهرها چيده ايم
    در تمناي نثار لعل خندان شما
  • کي بود يارب که در بزم تبسمهاي ناز
    چشم زخمم سرمه گيرد از نمکدان شما
  • يکسر مو خالي از پرواز شوخي نيست حسن
    صد نگه خوابيده در تحريک مژگان شما
  • (بيدل) آشفته ما بوي جمعيت نبرد
    تابکي در حلقه زلف پريشان شما
  • عمريست که در عالم سوداي محبت
    از ناله من نرخ بلند است الم را
  • تا چند زني بال هوس در طلب عيش
    هشدار که از کف ندهي دامن غم را
  • يک معني فرديم که در وهم نگنجد
    هرگه بتأمل نگري صورت هم را