167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • چون بهار عمر را ليلي به کام دل نبود
    هر بهاري در غم ليليش مجنون يافتم
  • دوش دل را در بلايي يافتم
    خانه چون ماتم سرايي يافتم
  • همچو گويي در خم چوگان عشق
    خويش را نه سر نه پايي يافتم
  • مردم چشم خودش خوانم از آنک
    دايمش در ديده جايي يافتم
  • در هواي او دل عطار را
    ذره کردم چون هبايي يافتم
  • باز چون سايه اي همه روزش
    در بدر از پيت دوان گفتم
  • ماه رويا هنوز يک موي است
    هرچه در وصل آن ميان گفتم
  • گفته بودم که در تو بازم سر
    بي توام ترک سر از آن گفتم
  • در تو نگرفت از هزار يکي
    گرچه صد گونه داستان گفتم
  • درياي غم تو موج مي زد
    من روي به موج در نهادم
  • گفتي سفري بکن که در راه
    از بهر تو صد خطر نهادم
  • در آتش دل بتافتم گرم
    از هر داغي که بر نهادم
  • از مال جهانم نيم جان بود
    با درد تو در ميان نهادم
  • از در سرشک و گوهر اشک
    بس گنج که رايگان نهادم
  • آن سر که ببند کس نيايد
    از دست تو در جهان نهادم
  • کز يک دم خويش هفت دوزخ
    در جنب نه آسمان نهادم
  • بس شب که در اشتياق رويت
    سر بر سر آستان نهادم
  • بس روز که دل کباب کردم
    در پيش سگانت خوان نهادم
  • سوداي تو سر چو بر نمي تافت
    با مغز در استخوان نهادم
  • چه سود که بي تو بر من آمد
    هر تير که در کمان نهادم
  • گر کار دلم ز دست بگذشت
    تا در خطر هزار دردم
  • روزي نه به اختيار مي رفتم
    در دفتر عشق تو نظر کردم
  • زآن روز که پرده تو جان ديدم
    سوراخ به جان خويش در کردم
  • آنگه که دلم چو آفتابي شد
    در خود همه چون فلک سفر کردم
  • چون کنم در روي چون ماهت نظر
    کز فروغ تو نظر مي سوزدم
  • بي جگر خوردن دمي در من نگر
    کز جگر خوردن جگر مي سوزدم
  • تا قدم از سر گرفتم در رهش
    از قدم تا فرق سر مي سوزدم
  • در سفر عشق چنان گم شدم
    کز نظر هر دو جهان گم شدم
  • سايه يک ذره چه سان گم شود
    در بر خورشيد چنان گم شدم
  • مرده چگونه بر سر دريا فتد ز قعر
    من در ميان آتش عشقت چنان شدم
  • چون دلم در آتش عشق اوفتاد
    مبتلاي درد بي درمان شدم
  • مدتي رنجي کشيدم در جهان
    جان و دل درباختم سلطان شدم
  • همچو مرغي نيم بسمل در فراق
    پر زدم بسيار تا بي جان شدم
  • چون بقاي خود بديدم در فنا
    آنچه مي جستم به کلي آن شدم
  • نامه عشقت بخواندم عاشق دردت شدم
    حلقه زلفت بديدم حلقه در گوش آمدم
  • خواب خرگوشم بسي دادي ندانستم وليک
    هم به آخر در جوال خواب خرگوش آمدم
  • در فرقت آن نازنين گشتم همه روي زمين
    گويي نبودم پيش ازين عاشق هم اکنون آمدم
  • بنهاده ام قدم به حرمگاه فقر در
    تا هرچه بود از همه بيرون نيامدم
  • منت خداي را که اگر بود و گر نبود
    در زير بار منت هر دون نيامدم
  • هرچيز که داشتم تر و خشک
    از اشک به آب در فکندم
  • تا من سخن رخ تو گفتم
    بس تاب که در قمر فکندم
  • تا من صفت لب تو کردم
    بس سوز که در شکر فکندم
  • بي خوشه زلفت آتشي صعب
    در خرمن خشک و تر فکندم
  • از حلقه آسمان قمر را
    بي چهره تو به در فکندم
  • تا بگذشتي چو باد بر من
    بر خاک فتاده در سجودم
  • عشقت چو نشست در دلم ساخت
    برخاست ز ره زيان و سودم
  • چون نيک به خود نگاه کردم
    من خود به ميانه در نبودم
  • به حلق آمده جان در درون هر حلقه
    هزار عاشق گم کرده پا و سر ديدم
  • چگونه شور نيارم ز آرزوي لبت
    کز آرزوي لبت شور در شکر ديدم
  • چو در صفات توام آبروي مي بايست
    فريد را سخني همچو آب زر ديدم