نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان عطار
چون بهار عمر را ليلي به کام دل نبود
هر بهاري
در
غم ليليش مجنون يافتم
دوش دل را
در
بلايي يافتم
خانه چون ماتم سرايي يافتم
همچو گويي
در
خم چوگان عشق
خويش را نه سر نه پايي يافتم
مردم چشم خودش خوانم از آنک
دايمش
در
ديده جايي يافتم
در
هواي او دل عطار را
ذره کردم چون هبايي يافتم
باز چون سايه اي همه روزش
در
بدر از پيت دوان گفتم
ماه رويا هنوز يک موي است
هرچه
در
وصل آن ميان گفتم
گفته بودم که
در
تو بازم سر
بي توام ترک سر از آن گفتم
در
تو نگرفت از هزار يکي
گرچه صد گونه داستان گفتم
درياي غم تو موج مي زد
من روي به موج
در
نهادم
گفتي سفري بکن که
در
راه
از بهر تو صد خطر نهادم
در
آتش دل بتافتم گرم
از هر داغي که بر نهادم
از مال جهانم نيم جان بود
با درد تو
در
ميان نهادم
از
در
سرشک و گوهر اشک
بس گنج که رايگان نهادم
آن سر که ببند کس نيايد
از دست تو
در
جهان نهادم
کز يک دم خويش هفت دوزخ
در
جنب نه آسمان نهادم
بس شب که
در
اشتياق رويت
سر بر سر آستان نهادم
بس روز که دل کباب کردم
در
پيش سگانت خوان نهادم
سوداي تو سر چو بر نمي تافت
با مغز
در
استخوان نهادم
چه سود که بي تو بر من آمد
هر تير که
در
کمان نهادم
گر کار دلم ز دست بگذشت
تا
در
خطر هزار دردم
روزي نه به اختيار مي رفتم
در
دفتر عشق تو نظر کردم
زآن روز که پرده تو جان ديدم
سوراخ به جان خويش
در
کردم
آنگه که دلم چو آفتابي شد
در
خود همه چون فلک سفر کردم
چون کنم
در
روي چون ماهت نظر
کز فروغ تو نظر مي سوزدم
بي جگر خوردن دمي
در
من نگر
کز جگر خوردن جگر مي سوزدم
تا قدم از سر گرفتم
در
رهش
از قدم تا فرق سر مي سوزدم
در
سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
سايه يک ذره چه سان گم شود
در
بر خورشيد چنان گم شدم
مرده چگونه بر سر دريا فتد ز قعر
من
در
ميان آتش عشقت چنان شدم
چون دلم
در
آتش عشق اوفتاد
مبتلاي درد بي درمان شدم
مدتي رنجي کشيدم
در
جهان
جان و دل درباختم سلطان شدم
همچو مرغي نيم بسمل
در
فراق
پر زدم بسيار تا بي جان شدم
چون بقاي خود بديدم
در
فنا
آنچه مي جستم به کلي آن شدم
نامه عشقت بخواندم عاشق دردت شدم
حلقه زلفت بديدم حلقه
در
گوش آمدم
خواب خرگوشم بسي دادي ندانستم وليک
هم به آخر
در
جوال خواب خرگوش آمدم
در
فرقت آن نازنين گشتم همه روي زمين
گويي نبودم پيش ازين عاشق هم اکنون آمدم
بنهاده ام قدم به حرمگاه فقر
در
تا هرچه بود از همه بيرون نيامدم
منت خداي را که اگر بود و گر نبود
در
زير بار منت هر دون نيامدم
هرچيز که داشتم تر و خشک
از اشک به آب
در
فکندم
تا من سخن رخ تو گفتم
بس تاب که
در
قمر فکندم
تا من صفت لب تو کردم
بس سوز که
در
شکر فکندم
بي خوشه زلفت آتشي صعب
در
خرمن خشک و تر فکندم
از حلقه آسمان قمر را
بي چهره تو به
در
فکندم
تا بگذشتي چو باد بر من
بر خاک فتاده
در
سجودم
عشقت چو نشست
در
دلم ساخت
برخاست ز ره زيان و سودم
چون نيک به خود نگاه کردم
من خود به ميانه
در
نبودم
به حلق آمده جان
در
درون هر حلقه
هزار عاشق گم کرده پا و سر ديدم
چگونه شور نيارم ز آرزوي لبت
کز آرزوي لبت شور
در
شکر ديدم
چو
در
صفات توام آبروي مي بايست
فريد را سخني همچو آب زر ديدم
صفحه قبل
1
...
1666
1667
1668
1669
1670
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن