167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • از باد همه نسيم زلفت بويم
    در آب همه خيال رويت بينم
  • صد جان بدهم در آرزوي دل خويش
    وان دل که ترا خواست به صد جان ندهم
  • اي عشق در آفاق بسي تاختيم
    تا از دل و دلدار برانداختيم
  • امروز چنان شد که به ناچار دو دست
    در گردن درد و رنج و هجران کرديم
  • سبحان الله غمي به پايان نبريم
    الا که ازو در دگري مي نگريم
  • در موج خطر مرفهي همچو کليم
    وز آتش فتنه شاد چون ابراهيم
  • زلفت به رسنهاش برآورد کشان
    هر جان و دلي که داشت در شهر نشان
  • زان پيش که دستار نگه نتوان داشت
    ورز دو سه در زير کلاهش بنشان
  • ياران همه انگشت زنان گرد رزان
    من در غم تو نشسته انگشت گزان
  • من کرده کنار پر ز خون ديده
    از بهر تو و تو در کنار دگران
  • زين جور اگر گذر توان کرد بکن
    در حال من ار نظر توان کرد بکن
  • در عشق گران رکاب صبري داري
    زنهار نمد زين ستم خشک مکن
  • برخاستگان عشق تو بسيارند
    در عهد وفا نشسته اي هست چو من
  • بوطالب نعمت اي همه دولت و دين
    در خود نگر و جمله جهان نيک ببين
  • شاهان ممالک تو مودود و معين
    دارند خزانها نهان در ثمين
  • گوهر که همين بر سر گنجست و همين
    باهر که همان از در تيغست و همين
  • دستي نه که گستاخ بکوبد در تو
    پايي نه که آزاد بپويد بر تو
  • گر هيچ سعادتم رساند بر تو
    جان پيش کشم مباش گو در خور تو
  • جان درد تو يادگار دارد بي تو
    اندوه تو در کنار دارد بي تو
  • دست تو که جود در سجود آيد ازو
    سرمايه نزهت وجود آيد ازو
  • بر من در محنت و بلا باز مخواه
    درد من دل داده جان باز مخواه
  • آيا که مرا تو دست گيري يا نه
    فريادرسي در اين اسيري يا نه
  • زلفي که هزار جان ازو در خطرست
    از چشم بدان بترس و برگوش منه
  • بس روز که برخاسته ام با تک و تاز
    در آرزوي چنان نشستي و شبي
  • دوش از سر درد نيستي در مستي
    گفتم فلکا نيست شدم گر هستي