167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... بود، ممکن نبود که در توان يافت غايت قيمت او يا وقوف توان يافت ...
  • ... نکند و مبالغت کردن در دعا از شروط رضا نيست ». و گفت: «توکل آرام ...
  • ... مشغولي و رنج تو در زيادت طلبيدن است ». و گفت: «ادب کردن درويشان ...
  • ... درست آن است که: در عز خويش خوار است ». و گفت: «بسنده است از ...
  • ... تر دارم از آن که در راه خدا شمشير زنم ». و هم به حذيفه نوشت که: ...
  • ... يکي او را گفت: «در دل خود سخني مي يابم و با فلان مشورت کردم، ...
  • ... شد و منتشر گشت در باب او». ...
  • ... غير ايشان همه روز در طلب آن مشغول ورنج کش ». ...
  • ... جنيد بود و او را در محبت مذهبي خاص هست و او تقديم محبت کرده است ...
  • ... گويم سخن محبت ». در حال آن قناديل بر يکديگر مي آمدند و پاره ...
  • سمنون هم در خواب زاري آغاز کرد که: «خداوندا! اگر اين طفل قاطع ...
  • ... بود اما معني او در صورت آمده بود و به گوش مستمعان رسيده تا حق - ...
  • ... نارسيدگان متصوفه همت در وي بسته است و نيک نکرده است، که او ...
  • ... دارد - پس ايشان در دنيا و آخرت با خدا باشند». ...
  • ... مرتعش بود، رکوه يي در دست. گفت: «بستان ». گفتم: «نگيرم ». گفت: ...
  • ... آن چاه برآورند. در آفتاب متحير گردد و مدتي بر آن ثبات کند تا به ...
  • ... حاجت. و گفت: «زهد در دنيا ترک است و اگر بتواني ايثار کني واگر ...
  • ... کرد. پرسيد که : «در نشابور پارسا ترکي است؟». گفتند: «ابوالحسن ...
  • ... به زودي از ايشان در گذري؟». ...
  • ... غلطيدم و خود را در آب انداختم تا مگر غرقه شوم. آب بزد و دست من ...
  • چون او را ديد در مسجد، ساعتي توقف کرد تا از اوراد فارغ گشت. ...
  • ... فرياد مي کرد که:«در خون من سعي مي کني ». شيخ التفات نکرد و به ...
  • ... آن حال يادش آمد. در خاطرش آمد که: «چه بودي اگر حاجت آن زن روا ...
  • ... بيش از چهل سال در جواني اين خاطر نبود. اکنون پس از چندين مجاهده ...
  • ... حذر کني که شيطان در درون نشسته است ». چنان که هم محمدبن علي ...
  • ... بيامد. او را ديد، در خشم شد). ...
  • ... اين بود تا خود را در درون آدم راه دهم. چون سينه او مقام من شد، ...
  • ... کبر است واختيار در کارها. زيرا که کبر از کسي لايق بود که ذات او ...
  • ... : «صد شير گرسنه در رمه گوسفند چندان تباهي نکند که يک ساعت شيطان ...
  • ... همه برکتي صبر است در موضع ارادت، تا آن گه که ارادت تو را درست ...
  • ... شد تا گورستان و در راه سخن با او مي گفت و همچنان سخن گوي مي آمد ...
  • ... «آن که زبان سر او در نطق آيد و گوش همت او از خداي شنود، بايد که ...
  • ... «چگونه خير باشد؟ که در اين گورستان که منم، از ده جنازه يکي بر ...
  • ... چه کرد؟». گفت: «در حضرت خود بداشت ونامه يي به دست من داد؛ و مي ...
  • ... ثقفي سخن مي گفت. در ميان سخن عبدالله او را گفت: «مگر را ساخته ...
  • ... سخن او بدو رسيد و در اين معني گفت: آفت ماست که از سخن خود ...
  • ... گردد، زود باشد که در بدعت افتد». ...
  • ... بر خدمت؛ که ادب در خدمت عزيزتر است از خدمت ». ...
  • ... کرد و او غايت است در حال از مقام و وقت خود». ...
  • ... ابوتراب بود و سخن او در حقايق عظيم بلند بود؛ و معاملات و رياضات ...
  • ... مرد خير را نساجي در آموخت و سالها کار او مي کرد. ...
  • ... گفت: «زهي آتش که در جان ما زدي ». گفت: «باکي نيست، که دستم ...
  • و گفت: يکي در باديه مي رفت، بي زاد و بي آب و بي آلت سفر. با خود ...
  • ناگاه در چاهي افتاد. ساعتي برآمد. نفس فرياد برآورد. ابوحمزه ...
  • ... داديم - پس شير روي در زمين ماليد و برفت. ...
  • ... «هر که محسن شود در تقوي، آسان گردد بر وي اعراض از دنيا». و گفت: ...
  • ... کردن مقام توبه، در ميدان غفلت باشي ». ...
  • ... بيرون آمده اي، در خراب کردن عمر خودي ». ...
  • ... ميرند و تو گندم در خنبره نهاده اي؟». شوري بدو درآمد و روي به ...
  • ... دينار بفروختم و در ميان بستم و روي به باديه نهادم. عربي به من ...
  • و گفت: «يک بار در باديه مي رفتم. غلامي ديدم تر و تازه، بي زاد و ...
  • ... جوانمردان طريقت بود و در مجاهده با کمال؛ ...
  • ... ملازمت چه بود جز در گشادن؟ و هر که صبر کند به خداي، بعد از صبر ...
  • ... باديه نهاد، گفت: در باديه درويشي را ديدم مرده و مي خنديد. گفتم: ...
  • ... ذره يي از آن غبار در دل من نمانده بود». ...
  • ... او نهادم، گفتم: در وجه خود صرف کن. ...
  • ... ستده اي بازش ده ». در حال دستش نيک شد. ...
  • ... دردنيا باش و به دل در آخرت ». و گفت: «چون از خداي - تعالي - ...
  • ... آن باد مخزون است در زير عرش، وقت سحر وزيدن گيرد وناله و استغفار ...
  • ... نبود و چنان زيستم در اين مدت که زکوة بر من واجب نشد». ...
  • ... يک بار شنيدم که در مصر جواني و پيري به مراقبت نشسته بودند. آنجا ...
  • ... بيدار کردي و من در وي نگاه مي کردم. ...
  • ... بخواه ». خادم گفت: «در اين نيم شب کجا روم؟ اما من دختري دارم. ...
  • ... که «شيخ با شما در خلوت چگونه باشد؟».گفتند: «ما از صحبت او هيچ ...
  • ... بر تو باد». شيخ در حال برجست ترسان و لرزان، و طاس آنجا برد. ...
  • ... دنيا عين راحت است در وقت بيرون شدن از دنيا». ...
  • ... قبله بنشان باشد که در پذيرد». ...
  • ... نه اي. اين قوم در يک پيرهن (بوده)اند. بيدار شدم و نذر کردم که ...
  • ... پاداشت دين و صلاح تن در سه چيز است: يکي بسنده کردن، دوم پرهيز ...
  • ... به الفاظي مشکل در حقايق و اسرار و معارف و معاني؛ و صحبتي و ...
  • ... ببايد کشت، جنيد در جامه تصوف بود و فتوي نمي نوشت.خليفه مردم بود ...
  • ... که دستار و دراعه در پوشيد و به مدرسه رفت و جواب فتوي نوشت که : ...
  • نقل است که در پنجاه سالگي گفت که: «تاکنون هيچ مذهب نگرفته ام اما ...
  • ... سمرقندي عزم کعبه کرد. در راه مجلس مي گفت. روايت کرد که: حلاج با ...
  • ... نهادي و گويند: کژدم در ازار او آشيان کرده بود. ...
  • پس در عرفات گفت: «يا دليل المتحيرين ». و چون ديد که هر کس دعا مي ...
  • ... اشيا و هلاک همه در معني ». ...
  • ... فردا اين صدف ها را در صعيد قيامت بر زمين زنند». و گفت: «دنيا ...
  • ... که خود را کشتن در پيش داريم)». ...
  • گفت: «ما در بند خداونديم و پاس سلامت مي داريم. اگر خواهيم به يک ...
  • ... «اکنون کجا رويم؟ که در زندان بسته است ». اشارتي کرد، رخنه ها ...
  • پس شبلي در مقابله او بايستاد و آواز داد که: «اولم ننهک عن ...
  • ... همت از تارک عرش در مي کشد - قطع کند». ...
  • ... يي پاره يي رگو در دست مي آمد. چون حسين را ديد گفت: «محکم زنيد ...
  • ... «چون خاکستر من در دجله اندازند، آب قوت گيرد چنان که بغداد رابيم ...
  • ... سر ما با غير ما در ميان نهاد». ...
  • ... آن که تو انا به در خود بردي و من از خود دور کردم. مرا رحمت آمد ...
  • ... نيز برين عزمي. در اين راه با من صحبت دار تا جواب مسئله خود ...
  • ... داشتي. تا روزي در ميان باديه پيري به ما رسيد. چون خواص را بديد، ...
  • و گفت: «وقتي در سفري بودم. تشنه شدم چنانکه از تشنگي بيفتادم، يکي ...
  • مرا آب داد و گفت: در پس من نشين - ومن به حجاز بودم - چون اندکي ...
  • ... اسود گفت: «با خواص در سفر بودم. به جائي رسيدم که آنجا ماران ...
  • ... است که گفت: «وقتي در باديه راه گم کردم. بسي برفتم و راه نيافتم. ...
  • و گفت: «وقتي در راه شام برنايي ديدم نيکو روي و پاکيزه لباس. مرا ...
  • ... ،ضعيف گشته و کرم در افتاده و زنبوران بر او گرد آمده و او را ...
  • ... من سگي دارم که در خلق مي افتد. ...
  • ... گونه لباس الهيت در پوشد و بنده را به ضلالت دعوت کند». ...
  • ... برفي عظيم بود - در ميان برف مي رفت تا از شهر بيرون شد. تلي بود ...
  • ... گاه بروي و ما را در فراق تو طاقت نبود». ...
  • ... همين مي گفت تا در همان بمرد». ...