نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
نيست
در
خوي نکويان چرب نرمي را اثر
سرکشي
در
شمع افزون گردد از گيسوي چرب
هيچ قفلي نيست
در
بازار امکان بي کليد
بستگي ها را گشايش از
در
دلها طلب
در
بهاران مشو از باده گلگون غافل
که ز هر لاله
در
آتش بودش نعل شتاب
در
مذاق من سودازده، از سوختگي
سخن سرد کند کار طباشير
در
آب
چند
در
بحر پرآشوب جهان همچو حباب
نقد انفاس کني صرف به تعمير
در
آب؟
از خيال سفر هند، سياه است دلت
گر چه
در
پرده شبها چو حنايي
در
خواب
هوا چکيده نورست
در
شب مهتاب
ستاره خنده حورست
در
شب مهتاب
مجوي
در
سفر بي خودي مقام از من
که
در
محيط، کمر باز مي کند سيلاب
نديده چشم چنين آهوي ختا
در
خواب
که سر زند ز لبش حرف آشنا
در
خواب
غضب ستيزه گر و عقل قهرمان
در
خواب
شتر گسسته مهارست و ساربان
در
خواب
ز حرف تلخ
در
اينجا زبان خويش بگز
به خوابگاه لحد
در
دهان مار مخسب
رسيد کوکبه عشق، سر برآر از خاک
چو دانه
در
جگر خاک
در
بهار مخسب
باطل شود چو آبله
در
زير دست و پا
هر شبنمي که محو نگردد
در
آفتاب
در
رد سايلند بزرگان زبان دراز
باشد دلير کوه گرانسنگ
در
جواب
در
محفل تو ناله فرامش کند سپند
در
آتش تو گريه شادي کند کباب
پيچد چنان که
در
تن خاکي روان من
در
جويبار تنگ نپيچيده است آب
جاي صدف بود ز گراني زمين
در
آب
باشد حباب از سبکي خوش نشين
در
آب
در
چشم من خيال رخ لاله رنگ تو
خوشتر بود ز عکس گل آتشين
در
آب
در
شب مبين به چشم حقارت که آفتاب
باشد چو بيضه
در
ته بال غراب شب
گر
در
رکاب روز زند قطره آفتاب
انجم رود به خيل وحشم
در
رکاب شب
در
ديده ستاره شناسان اشاره اي است
هر ماه نو به جلوه پا
در
رکاب شب
در
جستجوي خانه
در
بسته است فيض
از فکر يار غنچه شو آنگه صبا طلب
گر حضوري هست،
در
دارالامان نيستي است
دانه اي جز خوردن دل نيست
در
دام حيات
باغبان
در
نوبهاران گوشمالي مي دهد
نغمه سنجي را که
در
فصل خزان خواهد نواخت
هستي ما صرف شد
در
گوشمال غم، مگر
در
کنار خاک ما را آسمان خواهد نواخت؟
کوته انديشي که گل
در
خوابگاه يار ريخت
يوسف گل پيرهن را
در
گريبان خار ريخت
هر که رنگ آرزو
در
سينه افگار ريخت
يوسف گل پيرهن را
در
گريبان خار ريخت
خرمني
در
دامن صحراي محشر سبز کرد
هر که مشت دانه اي
در
رهگذار مور ريخت
آسمان امروز با خونين دلان ناصاف نيست
لاله را
در
جام اول، درد
در
پيمانه ريخت
کشتي مي راست
در
طوفان غم باد مراد
در
بيابان طلب آوارگان را رهنماست
در
شکست لشکر غم، تير روي ترکش است
در
گشاد عقده حاجت سر انگشت سخاست
چشم بينا
در
جهان عقل باشد دستگير
در
بيابان توکل، چشم پوشيدن عصاست
در
تن روشن ضميران جان نمي گيرد قرار
آب را آسودگي
در
ديده گوهر کجاست؟
روي مطلب
در
نقاب يأس از ابرام ماست
شمع
در
فانوس از پروانه خودکام ماست
دست ما
در
بند چين آستين افتاده است
ورنه تيغ کهکشان
در
قبضه فرمان ماست
غوطه زد
در
خون خود دردي که پا
در
وي نهاد
سينه ما دردمندان کربلاي دردهاست
موج
در
يکتايي دريا نيندازد خلل
چهره وحدت نهان
در
زير زلف کثرت است
پرتو حسن ازل افتاده بر ديوار و
در
ديو چون يوسف
در
اينجا محو ديدار خودست
هيچ فردي
در
پي اصلاح خوي خويش نيست
هر که را ديديم
در
آرايش روي خودست
مي زند
در
لامکان پر، دل درون سينه ام
اين سپند شوخ
در
مجمر، برون مجمرست
عيب نادان
در
زمان خامشي گوياترست
پسته بي مغز
در
لب بستگي رسواترست
دست دولت گر چه
در
ظاهر بلند افتاده است
در
گشاد کارها دست دعا بالاترست
در
عزيزي دل نپردازد به حق از خويشتن
يوسف مغرور ما
در
چاه و زندان خوشترست
عکس ساقي
در
شراب ناب ديدن خوشترست
حسن عالمسوز را
در
آب ديدن خوشترست
روي خوبان
در
عرق صائب قيامت مي کند
جلوه مهتاب را
در
آب ديدن خوشترست
آب
در
پستي عنان خويش نتواند گرفت
عمر را
در
موسم پيري شتاب ديگرست
در
خم آن زلف دلها را سرود ديگرست
شعله آواز را
در
شب نمود ديگرست
مهر را
در
چشم تنگ ذره نور ديگرست
بحر را
در
تنگناي قطره شور ديگرست
شهپر پروانه ما را جلا
در
آتش است
صيقل آيينه تاريک ما
در
آتش است
ماه
در
ابر تنک جولان ديگر مي کند
چهره طاعت نهان
در
پرده شبها خوش است
صفحه قبل
1
...
164
165
166
167
168
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن