167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • در ديده من حسرت رخسار تو تا کي
    در سينه من آتش هجران تو تا چند
  • در مردم من مردمک ديده نگنجد
    اکنون که مرا روي تو در چشم تر آمد
  • اي ساقي بدمست، مزن تيغ، که در تن
    خون آنقدرم نيست که در جام برآيد
  • سروي چو تو در اچه و در تته نباشد
    گل مثل رخ خوب تو البته نباشد
  • بدخواه ترا در دو جهان روي سيه باد
    در ديده خصم تو به جز مته نباشد
  • هر سر که نشد خاک در دوست، به معني
    در راه يقين سرمه ارباب نظر شد
  • در دل چو بود عشق، نگنجد خرد و عقل
    در مجلس خاص ملک اغيار نگنجد
  • بندي در خود بر من و حلقه نزنم، زانک
    آن بخت ندارم که در بسته گشايد
  • ديوانه در سلسله، گر بوي تو يابد
    ديوانه شود، سلسله در هم گسلاند
  • فردا که تو در گلشن فردوس خرامي
    طوبي، ادب آنست، که در راه نرويد
  • چو نقش صورتش در آب و گل ماند
    دلم در بند خوبان چگل ماند
  • گذر در کوي ما آن دوزخي راست
    که جا در روضه رضوان نخواهد
  • غم آمد در دل تنگم، ندانست
    که در تنگي کسي مهمان نخواهد
  • فغان، اي جان که در خسرو فراقت
    چنان افتاد کاتش در که افتد
  • گر او بي ياد ما در مي نيفتد
    فراموشيش پي در پي نيفتد
  • که داد آن بخت خوش روزي که ما را
    ز در همچون تو خورشيدي در آيد
  • در باغ وصال مي گذشتم
    گل در چپ و سرو راستابود
  • پنهان چو نماند راز خسرو
    در کوچه و بام و در بگوييد
  • گر دلبر من بر من آيد
    دل در بر و روح در تن آيد
  • ياد تو چو در دلم در آيد
    جز مغز استخوان نسوزد
  • پيش آن محراب ابرو جان خلقي در دعا
    همچو انبوه گدا در مسجد آدينه بود
  • گام دل بگذار در دنبال زلفت، از بهر آنک
    موکشان در خاک راهش سرنگون خواهد کشيد
  • زخمهايي که ز نوک قلمت بود در او
    در دل خويش نگه داشت، به اصحاب نبرد
  • عاشقان در نظر دوست چو جان افشانند
    چه متاعي ست دو عالم که صلا در ندهند!
  • در تو حيرانست نمي داند نظارگيت
    آن گهي خواهد دانست که در خانه شود