167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • وامروز که نوميد شد از وصل تو چست
    در صبر زد آن دست کز اميد بشست
  • اي شاه ز قدرتي که در بازوي تست
    تير تو به ناوک قضا ماند چست
  • با موزه به آب در دويدي به نخست
    تا خرمن من به باد بردادي چست
  • چون تيز شد آتش دلم گشتي سست
    خاکش بر سر که او نه خاک در تست
  • دل در خم آن زلف معنبر بنشست
    جان گفت که دل رفت وزين غمکده رست
  • در سايه آن زلف مشوش که تراست
    اي بس دل سرگشته غمکش که تراست
  • هر نامه که در نظم امور بشرست
    توقيع برو ابوالمعالي عمرست
  • در هر طرفي اگرچه ياري دگرست
    واندر هر گوشه غمگساري دگرست
  • در سر ز غمت مرا خماري دگرست
    معشوقه تويي و عشق کاري دگرست
  • ديدار تو در جهان جهاني دگرست
    رخسار تو ماه آسماني دگرست
  • دل بر سر عهد استوار خويش است
    جان در غم تو بر سر کار خويش است
  • دل در هوس شراب گلرنگ خوشست
    با بربط و با ناي و دف و چنگ خوشست
  • روزي ز کس فراخ نيکو نبود
    روزي فراخم از در تنگ خوشست
  • در دانش عقل و جان و تن حيرانست
    آن به که چنان بود که بتوان دانست
  • با آنکه دلم در غم هجرت خونست
    شادي به غم توام ز غم افزونست
  • بوطالب نعمه طالب نعمت نيست
    زان در کرمش تکلف و منت نيست
  • در همت او هر دو جهان مختصرست
    جز وي ز پيمبريست آن همت نيست
  • القصه ز هرچه نام شادي دارد
    در عالم عشق جز غمت حاصل نيست
  • سيمت ز کل حبه طلب ورنه ازو
    سگ داند و کفشگر که در انبان چيست
  • هردم ز تو گر تازه غمي بايد هست
    در دور فلک نو ستمي بايد هست
  • در عشق تو گرچه ايچ مي بايد هست
    اين بس نبود کانچ نمي بايد هست
  • در جستن وصل تو بسي کوشيدم
    چون بخت نبود کوششم سود نداشت
  • محنت زده اي که کلبه اي داشت به دشت
    در نعمت و ناز ديدمش برمي گشت
  • با گل گفتم شکوفه در خاک بخفت
    گل ديده پر آب کرد از باران گفت
  • در دولت او عامل اموال زکات
    صد باره جهان بگشت و درويش نيافت