167906 مورد در 0.64 ثانیه یافت شد.

تذکرة الاوليا عطار

  • ... درويش که زن کرد، در کشتي نشست، و چون فرزند آمد غرق شد». ...
  • ... ناشناختن ذل کشيدن؟ يا در وقت شناختن از عز گريختن؟» و گفت: «ما ...
  • ... گفت: «سنگي ديدم در راهي افگنده و برآن سنگ، نبشته: «اقلب و اقرأ» ...
  • نقل است که در رمضان بيرون آمدي و گياه درودي. و آنچه دادندي به ...
  • ... دير نيايد و ما را در انتظار ندارد. ...
  • در حال آتش بر کرد و مقداري آرد آورده بود، خمير کرد و از براي ...
  • ... خواجه! عيبي که در من ديده اي مرا از آن آگاه کن ». ...
  • ... گفت: باري، اين در ميان ما به چه کار مي آيد؟ و او کيست؟ او را به ...
  • ... يک بار ديگر که در جايي گرفتار آمدم. ...
  • ... دهد - راه دراز در پيش گيرد، و آن گاه گويد: توکلت علي الحي الذي ...
  • ... پسر ادهم! بندگان در پيش خداوند چنين نشينند؟ راست بنشستم و توبه ...
  • ... . او گفت: «هرچه در عالم است، رزق اوست؛ من از کجا خورم؟». ...
  • ... که رزق او خوري و در وي عاصي باشي؟ دوم که چون معصيتي خواهي کرد، ...
  • ... ساکن ملک او باشي و در وي عاصي باشي؟ سيوم آن که چون معصيتي کني، ...
  • ... شيطان راه نمي دهند، در خانه رحمن چگونه راه دهند؟». ...
  • ... است که گفت: «وقتي در باديه به توکل مي رفتم. سه روز چيزي نيافتم. ...
  • ... ابراهيم ثبت کن!»- که در اين راه اوميد از نوميدي پديد آيد -. ...
  • ... گفت: «امشب يکي در اين مسجد است که (نه) از ماست ». آن پير تبسم ...
  • ... روان شد. پس رسني در گردن او کرد و مي آورد. ...
  • ابراهيم سر در پيش افگند. سه بار درخت همان گفت. پس ابراهيم برخاست ...
  • ... به حصاري رسيدند، در پيش حصار هيزم بسيار بود. گفتند: «امشب اينجا ...
  • ... خورد، و ابراهيم در نماز ايستاده بود. يکي گفت: «کاشکي ما را گوشت ...
  • ... رفته است. و او در آنجا گريخته است از خلق. و هم آنجا وفات کرده ...
  • ... علي خشرم بود. و در علوم اصول و فروع عالم بود. و مولد او مرو بود ...
  • ... الصلوة و السلام - در پس جنازه ثعلبه به سر انگشت پاي مي رفت. ...
  • ... تا بامداد، گويند در دل خواهرش آمد که: امشب بشر پيش تو مي آيد ...
  • ... بر آب بگذشت. من در پايش افتادم و گفتم: «مرا دعايي کن ». دعا کرد ...
  • «هر که خواهد که در دنيا عزيز باشد، گو:از سه چيز دور باش: از ...
  • ... که قرار نگيرد جز در دلي خالي ». گفت: «اندوه ملکي است که چون ...
  • ... نبود مگر کسي که در شک بود». و گفت: «تو کامل نباشي تا دشمن تو از ...
  • ... تا او زنده بود، در جمله راه بغداد روث نبود. اين برخلاف عادت ...
  • ... «عتاب کرد و گفت: در دنيا چرا از من ترسيدي. اما علمت ان الکرم ...
  • ... برداشتند، هيچ کس نبود در روي زمين، از تو دوست تر». ...
  • ... خواندندي، و بعضي در کار او متحير بودندي. تازنده بود، همه منکر ...
  • ... پرسيدم. گفت: «روزي در اين صومعه نشسته بودم. زني اينجا گذر کرد. ...
  • ... که خواهري داشت، در خدمت او چنان عارف شده بود که: روزي اين آيت ...
  • ... يي با کوکبه از در مسجد درآمد. ...
  • ... حال بود؟» گفت: «در آن ساعت که لقمه برداشتم، نفس گفت: عاقبت به ...
  • ... بردند و چهل شبانروز در حبس بماند. هر روز خواهر بشر حافي يک قرص ...
  • ... سوزند، چنين سوزند» در حال بسط. من بترسيدم و باز پس آمدم. پس يک ...
  • ... و چهل سال خواب در باقي کرده و چهل سال به پاسباني حجره دل نشسته. ...
  • ... نمي گويد و نظري در ما نمي کند و به هيچ برنمي گيرد. ...
  • ... همه بيچارگي که در وسع من بود، به جاي آوردم. ديگر، از حق شکايت ...
  • ... که گشايش کار او در اين است بدآنش فرمود. که دانست که او محفوظ ...
  • ... نکند. و چيزها باشد در طريقت که با ظاهر شريعت راست ننمايد. ...
  • ... اعرابيي را ديدم در طواف، زرد و نحيف و گداخته. گفتم: «تو محبي؟». ...
  • ... ذوالنون گفت که: در بعضي از سفر(هاي خويش) زني را ديدم. از او ...
  • ... ديدم، عاشق وار در طواف. ...
  • ... گويم؟» و پيوسته در مناجات گفتي: «اللهم لاتعذبني بذل الحجاب » - ...
  • ... الصلوة والسلام - که در دين و دنيا مخالف او نشد. لاجرم حق - ...
  • چنان که در صفت عارف ازاو پرسيدند، گفت: «عارف بيننده يي بود بي ...
  • ... خداي - عز وجل - در دلش مستحکم شود و عقلش کامل شود. ...
  • ... که ناظر حق باشد در کل احوال ». پرسيدند از کمال معرفت نفس. گفت: ...
  • نقل است که چون در بيماري مرگ افتاد، گفتند: «چه آرزو داري؟» گفت: ...
  • ... الحسين گفت که: «در اين حال مرا وصيتي کن ». گفت: «صحبت با کسي ...
  • ... برداشتند،مرغان پر در پر افگندند و سايه کردند. ...
  • ... عظيم گرم بود. و در راه جنازه او مي بردند، مؤذني بانگ نماز مي ...
  • ... با آن چه کار که در پيش تو سر برآرم؟ که نه به نظاره آمدم ». صادق ...
  • ... چهل گام بود. هرگز در راه آب دهن نينداخت. حرمت مسجد را. نقل است ...
  • نقل است که در راه حج شتري داشت زاد و راحله او برش مي نهادند. يکي ...
  • ... نفس خود بودم و در کوره رياضت مي نهادم و به آتش مجاهده مي تافتم ...
  • نقل است که چون به در مسجد رسيدي، ساعتي بايستادي و بگريستي. گفتند ...
  • ... ماندم: يکي آن که در کودکي بر زبانم سخني رفته بود. (ديگر) که ...
  • ... يا از بهر فکرتي، در خانه شدي و همه سوراخها محکم کردي. و گفتي: ...
  • ... طريق خراسان شدم و در منزلي مقام کردم و سوگند ياد کردم و گفتم: ...
  • ... التفات کردي. که در دلي که شرک نماند، به جز حق ميلش نبود. تا به ...
  • ... «صعب ترين کاري در اين راه چه ديدي؟». گفت: «مدتي نفس را به درگاه ...
  • ... که شنيدم که شيخ در آن گورستان به عبادت مشغول است. ...
  • ... است که گفت: «شبي در صحرابودم و سردر خرقه کشيده. احتلام افتاد و ...
  • ... است که شيخ شبي در گورستان مي آمد. جواني از بزرگ زادگان بسطام ...
  • ... که دوش آن بربط در سر ما شکستي. اين قراضه بستان و ديگري را بخر. ...
  • ... چنان ديد، بيامد و در پاي شيخ افتاد و توبه کرد و بسيار بگريست. و ...
  • ... شيخ از او دامن در کشيد. سگ گفت: «اگر خشکم ميان ما و تو خللي ...
  • ... گفت: «از آن که تو در اين کلمه که گفتي، تعظيم خود گفتي نه تعظيم ...
  • ... را وسوسه کرد تا در خون افتاد. و شرط است که دزد را بر درگاه ...
  • ... : «بنگر تا چيست در خانه؟» نگه کردند، خوشه يي انگور يافتند. گفت: ...
  • نقل است که در مسجد نشسته بود. ناگاه گفت: «برخيزيد تا به استقبال ...
  • بايزيد گفت: «در دلم ندا کردند که برخيز و او را استقبال کن و به ...
  • ... مي گوييد. طاماتي در وي بسته است ». ...
  • ... از هيبت مخلوقي. در هيبت خالق چگونه کشف نگه تواني داشت که به ...
  • ... رفت، راعي را ديد در صحرا که نماز مي کرد و گرگان شباني گوسفندان ...
  • ... انگور». راعي چوبي در دست داشت. به دو نيمه کرد. يک نيمه به طرف ...
  • ... سعيد به حج شد، در عرفات آن از وي غايب گشت. چون باز بسطام آمد. ...
  • ... ». گفت: «يکي از در درآمد و سؤال ي از حيا کرد و من جواب دادم. ...
  • ... ». و يک بار کسي در مسجدي ديد که نماز مي کرد. ...
  • ... يي به چشم اعتماد در وي نگري، مشرک باشي ». ...
  • ... رفت. او را ديد سر در گريبان فکرت فرو برده. چون سر برآورد، گفت: ...
  • نقل است که گفت: «در همه عمر خويش مي بايدم که يک نماز کنم که حضرت ...
  • ... برخاک مي ريخت. در تعجب ماند. ...
  • ... خالق ايشان. من در ميانه کيستم کهميان تو و خلق تو واسطه باشم؟» ...
  • ... ، و حاصل و باقي در کنارت نهيم ». ...
  • ... گفت: «فردا اگر در بهشت ديدار ننمايد، چندان نوحه و زاري کنم که ...
  • ... عارف سوختن او باشد در دوستي حق ». ...
  • ... معرفت چندان بگويد و در کوي او بپويد که معارف نماند و عارف برسد. ...
  • ... اند که اگر ساعتي در دنيا از وي محجوب مانند، نابود گردند ونابود ...
  • ... اگر هر دو جهان در سر دوستي او کني، هنوز اندک باشد». ...
  • ... معرفت، ايشان را در شناخت خود تمام بودي ». ...
  • ... وگفت: «همه کارها در مجاهده بايد کرد، آن گه فضل خداي - عز و جل - ...
  • ... گفت: «حظ اولياء در تفاوت درجات از چهار نام است و قيام هر فرقتي ...
  • ... اين حديث به طلب در نتوان يافت، اما جز طالبان درنيابند». ...