نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
تذکرة الاوليا عطار
... «حق -تعالي - را
در
دنيا بهشتي است و دوزخي: بهشت عافيت است و دوزخ ...
گفت: «از قرن کسي
در
ميان شما هست؟». گفتند: «بلي ». قومي را پيش ...
... «الهي اين مرقع
در
نپوشم تا همه امت محمد را به من بخشي. پيغمبرت ...
... شما نبودي، مرقع
در
نپوشيدمي تا همه امت محمد را به من بخشيدي ». ...
... هژده هزار عالم
در
تحت آن گليم - فاروق دل از خود و خلافت برگرفت. ...
... برگيرد. خريد و فروخت
در
ميان چه کار دارد؟». ...
... الصلوة والسلام -
در
پيرزنان مي زد که «محمد را به دعا ياد مي ...
... . او جواب داد و
در
من نگريست. ...
... گفت: «من او را
در
نيافتم، اما اخبار او از ديگران شنيدم. و ...
... داشتم. اندک خواب
در
چشمش آمد. ...
در
حال با حق - تعالي - مناجات کرد. گفت: «بار خدايا! به تو پناه ...
... نان بگيرم، نان
در
دست خود ديدم و گوسفند ناپديد شد». ...
... خانه يي ساختيم، بر
در
سراي خويش. ...
... که ايشان را نبوت
در
حجر خود پرورش دهد، بي واسطه غيري، چنان که ...
... مشغول شدي، حسن
در
گريه آمدي. ...
... الله عنها - پستان
در
دهان او نهادي، تا او مي مزيدي. قطره يي چند ...
... سلمه شد، و حسن را
در
کنار او نهادند. پيغمبر عليه لصلوة و السلام ...
نقل است که چون او
در
وجود آمد، پيش عمربن خطاب - رضي الله عنه - ...
... پس قيصر و وزير
در
خيمه شدند و بيرون آمدند و برفتند. ...
... پدر با همه جلالت
در
پيش او عاجزست. سلام بر تو باد، تا سال ديگر» ...
در
هفته يکبار مجلس گفتي. و هربار که بر منبر شدي و رابعه حاضر ...
... بدين انبوهي که
در
مجلس تو حاضر مي شوند، دانيم که شاد شوي ». گفت ...
... خفته است که سخن تو
در
وي اثر نمي کند. چه کنيم؟». گفت: «کاشکي ...
... اين از آن گفت که
در
وقت نزع گفته بود که: (خداوندا!) بدين تنگ ...
... نشسته بودي، گفتي
در
پيش جلاد نشسته است. و هرگز کس لب او خندان ...
نقل است که
در
عهد حسن مردي را اسبي به زيان آمد، و او فروماند. ...
... خداي، که همه عمر
در
ميان آتش و دود بسر برده اي. اسلام آر، تا ...
اين بگفت. و دست
در
آتش نهاد و مي داشت که يک ذره از وجود او متغير ...
... کردند. و آن خط
در
دست (او نهادند و) او را دفن کردند. ...
حسن
در
پاي او افتاد و عذر خواست و دانست که آن گماشته حق است. پس ...
... «معرفت آن است که
در
خود ذره يي خصومت نيابي.» ...
... «اگر بدانمي که
در
من نفاق نيست، از هرچه روي زمين (است)، دوست تر ...
... از نفس تو نيست
در
دنيا». ...
... «هر نمازي که دل
در
او حاضر نبود، به عقوبت نزديک بود». ...
... باشد حال قومي که
در
دريا باشند و کشتي بشکند و هر يکي بر تخته يي ...
بزرگي
در
شب وفات کرد او را به خواب ديد که درهاي آسمان گشاده بودي ...
... پيش او آمدند و
در
نماز بود. صبر کردند تا فارغ شد. پس گفتند: «ما ...
... ايشان برهم بندند و
در
آتش برند، آنکه بسوزد، باطل بود. ...
... «هفتاد سال قدم
در
ايمان نهادم، تا با دهريي برابر گردم؟». ...
... جواني مفسد بود
در
همسايگي مالک. و مالک پيوسته از او مي رنجيد و ...
... او را ادب کنم.
در
راه. آوازي شنيدم که: دست از دوست ما باز دار. ...
... ام و هر روز عقلم
در
زيادت است ». ...
... است که چهل سال
در
بصره بود که خرما نخورد. آنگه که خرما برسيدي: ...
... بگذشت آرزوي خرما
در
نفس او پديد آمد. و او منع مي کرد تا شبي ...
... مي خواهيم و به
در
اين و آن مي رويم و از هرکسي شکر و شکايت مي ...
... گفت: «اگر کسي به
در
مسجدي ندا کند که بدترين شما کيست؟ بيرون آيد ...
... دارد، از نشستن
در
خلوت و با خداي - تعالي - مناجات کردن، علم وي ...
يکي
در
آخر عمر از وي وصيتي خواست، گفت: «راضي باش همه اوقات به ...
... اما محمد واسع را
در
دنيا دو پيرهن بود و مالک را يکي، اين تفاوت ...
و
در
مناجات گفتي: «الهي مرا گرسنه و برهنه مي داري، چنانکه دوستان ...
... مشاهده کرد، آتشي
در
دل وي افتاد و پشيمان شد. و روز ديگر بيرون ...
... بصري نهاد. کودکان
در
راه بازي مي کردند. چون حبيب برسيد به ...
... غايب دارم و مرا
در
فراق او طاقت نماند. از بهر خدا دعايي کن تا ...
در
شدند و حسن را نيافتند. بيرون آمدند و حبيب را گفتند: «آنچه ...
... يک سوزن از دست
در
افتاد، خانه روشن شد. حبيب دست بر چشم نهاد. ...
... ابوعمرو عثمان مکي
در
شأن او مبالغتي تمام دارد. و سخن او قبول ...
گفت: «همه چيز
در
دو چيز يافتم: يکي مراست، دوم ديگري را. آن که ...
در
حال چشم بر کند و بر طبقي نهاد و پيش عتبه فرستاد. و گفت: «آنچه ...
... بلا کشد و جاويد
در
راحت مي باشد». ...
... کاغذي نوشت و به
در
سراي عيسي رادان برد. ...
... بر وي نهاده بود.
در
ميان باديه بمرد. اهل قافله گفتند: «ما رخت ...
... کرد که «اي رابعه!
در
خون هژده هزار عالم مي شوي! نديدي که موسي - ...
... رفته است، که روي
در
اينجا دارد». ابراهيم از غيرت بخروشيد. گفت: ...
... ايشان را عجب آمد.
در
حال کنيزکي مي آمد و دسته يي نان گرم آورد و ...
... ايد. گفتم: دو نان
در
پيش دو برزگ چون نهم؟ چون سايل بيامد، به وي ...
... نيم، از آن اويم و
در
سايه حکم او. خطبه از او بايد کرد». ...
... که: اگر يک نفس
در
بهشت از ديدار حق محروم مانم، چندان بگريم و ...
... «چون مرا چنين ماتم
در
پيش است، چگونه پرواي شوهر کردن بود؟». ...
ناگاه يکي
در
بزد و کاسه يي طعام آورد. بستد و بنهاد يا چراغ آورد. ...
... دارد، بسي آسايش
در
آنجا موعود است ». رابعه گفت: «(بد) بنده يي ...
... فادبني ربي » -
در
سحرگاه دل ما به سوي بهشت ميلي کرد، دوست با ما ...
... ». - صادق نيست
در
دعوي خويش هر که شکر نکند بر ضرب مولاي خويش - ...
... نماز کرد. و من
در
گوشه ديگر نماز مي کردم، بامداد گفت: « شکرانه ...
... دوزخ مي پرستم،
در
دوزخم بسوز، و اگر به اميد بهشت مي پرستم، بر ...
در
رفتند، وفات کرده بود. مشايخ گفتند: رابعه به دنيا آمد و به ...
... او چنان بود. که
در
ميان بيابان مرو و باورد خيمه زده بود، و ...
... فضيل را گفتند: «ما
در
اين کاروان هيچ نقد نيافتيم و تو چندين نقد ...
... رياضات نيکو. و
در
مکه سخن بروي گشاده شد. و مکيان پيش او مي ...
... برمکي او را به
در
خانه سفيان عيينه برد و آواز داد. ...
... يابد». اين بگفت و
در
نماز ايستاد. ...
هارون
در
گريه آمد. گفت: «آخر سخني بگو». فضيل چون سلام نماز ...
... يعني (يک) نفس تو
در
طاعت خداي - عز و جل - بهتر از آنکه هزار سال ...
... عرفات ايستاده بود و
در
خلق نظاره مي کرد و تضرع و زاري خلايق مي ...
... گفتند: «مرد چه وقت
در
دوستي حق به غايت رسد؟». ...
... سخنش اندک بود. مگر
در
آنچه او را بکار آيد». ...
گفت: «چون خوفي
در
دل ساکن شود، چيزي که به کار نيايد به زبان آن ...
... دهد). و شوخ که
در
نقش زر بود، پاک مي کرد. گفت: «اي پسر! اين تو ...
... روزي مقريي بيامد و
در
پيش وي چيزي خواند. گفت: «اين را پيش پسر ...
... را بر تخت زرين و
در
جامه اطلس مي جويي؟ شتر بر بام جستن از آن ...
... خواهي؟». گفت: «
در
اين رباط فرو مي آيم ». گفت: «اين رباط نيست، ...
... بيرون رفت. ابراهيم
در
عقبش روان گشت و آواز داد. و سوگند داد که ...
... مي آيي که آتشي
در
جانم زدي؟» گفت: «ارضي و بحري و بري و سمائي ام ...
در
باديه (که) مي رفت، گفت: «به به ذات العرق رسيدم. هفتاد مرقع ...
پس
در
مکه ساکن شد و او را دوستان و ياران پيدا شدند. و او هميشه ...
... . خاصه امروز که
در
حج زنان باشند و کودکان باشند، چشم نگاه داريد» ...
... بر خاطر نهيد، که
در
گمان ما آن فرزند بلخي ماست. که چون از بلخ ...
... ديبا زده و کرسيي
در
ميان آن خيمه نهاده، آن پسر بر آن کرسي نشسته ...
... پسر کيستي؟». سر
در
پيش افگند و دست بر روي بنهاد و گريه بر او ...
... مي کرد. و او پسر
در
کنار گرفته بود. روي به آسمان کرد وگفت: ...
... برو، بنده باش پس
در
راحت افت، يعني: فاستقم کما امرت. ...
صفحه قبل
1
...
1654
1655
1656
1657
1658
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن