167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • عجب مدار که امروز مر مرا ديدست
    در آن لباچه که تشريف داده اي دوشم
  • مرا زبون نتواند گرفت روبه وار
    که در پناه تو من شير شير او دوشم
  • به نعمتت که ورقهاش جمله محو کنم
    ز جاه تست که در مجلس تو خاموشم
  • در روي هرکه خندم از آنکس قفا خورم
    کس را گناه نيست چنين است طالعم
  • در شغل شاکرم به گه عزل صابرم
    گر هست راضيم پس اگر نيست قانعم
  • بکوش نيک که تا از عدو نماني پس
    بجوش سخت که تا در جدل نيابي کم
  • الحق الحق بدانچه کردستم
    در خور هر عتاب و هر جنگم
  • خرده اکنون در ميان خواهم نهاد
    بر تو و بر خويشتن آسان کنم
  • کبشکي داري اگر بخشي به من
    خويشتن در پيش تو قربان کنم
  • بر ميانم گر معد نبود خلال
    چوبکي يابم که در دندان کنم
  • ليک از اين پس در ميان دوستانت
    بس مساوي کز براي آن کنم
  • به خدايي که در موجودات
    جز به امرش نمي شود منظوم
  • که مرا در فراق خدمت تو
    جان ز غم مظلمست و تن مظلوم
  • صد بار به عقده در شوم تا من
    از عهده يک سخن برون آيم
  • در جهانداري و فرماندهي خلق خداي
    بر سزاواري سلطان بنمايم برهان
  • من توانم که نگويم بد کس در همه عمر
    نتوانم که نگويند مرا بد دگران
  • در بد و نيک جهان دل نتوان بست ازآنک
    گذرانست بد و نيک جهان گذران
  • گاو در خرمن من هست مرا مي شايد
    ريش گاوي بود آبستني از کون خران
  • در کواکب نگاه کن به شگفت
    تا ببيني دليل اين به عيان
  • شاخ طوبي با قلم در دست اوست
    نونهال باغ جنت نايبان
  • اي جهانت به مهر دل جويان
    آسمان هم در اين هوس پويان
  • خوانم از نعمت تو بود و نهاد
    در کمي روي و داردش روي آن
  • اي که مستور عدت کف تست
    قطره در ابر همچو بي شويان
  • تو و سکان سده در نسبت
    همه همشهريان و هم کويان
  • همچون زه و جيب قدر و رايت را
    دست مه و آفتاب در گردن