167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان امير خسرو

  • بس پارسا که از هوس شاهدان مست
    در ميکده در آمد و بر سر سبو گرفت
  • رها کنيد که تن در دهم به بدنامي
    که نام نيک در آيين عاشقي ننگ است
  • کمال حسن تو جايي رسيد در عالم
    که خلق را به دو خورشيد در گمان انداخت
  • همي کشند که نامش مبر، چو در دلم اوست
    زيان چگونه زبان در دهان تواند داشت
  • خسرو از اين گونه که در خود گم است
    عاقبتش در طلب و جستجوست
  • پرده برافگن که گه والضحي است
    زانکه رهي در تو و در خود گم است
  • باغ در رقص و جنبش است، زآنک
    بانگ بلبل به گوشهاي در است
  • باغ در رقص آمد، اي خسرو
    بانگ بلبل به گوشهاي در است
  • ساقيا، غوطه ده مرا در مي
    که مي آشام شعله در جگر است
  • بنده خسرو در آرزوي لبت
    نمک تو که نيش در جگر است
  • نسبتي هست در دهان تو، ليک
    در ميان تو نسبتي هم نيست
  • پاي در ره نهاد و مهر گذاشت
    زانکه در راه مهر کم رفته ست
  • سراندازيم به که راني ز در
    که سر بي در دوست درد سر است
  • کردم مقابل رخ تو آفتاب را
    چيزي ست در رخ تو که در آفتاب نيست
  • عاشق که پاره دامن در کوچه ها نيفتد
    گو گرد پا در آور دامن استقامت
  • غمهات در دل شب پيش خيال گويم
    اي آنکه خفته اي خوش در منزل سلامت
  • ضايع مکن دعاي خود، اي پارساي وقت
    در حق بيدلي که نه در خورد اين دعاست
  • خيال زلف تو در ديده ام شبي گرديد
    ازان خيال مرا اشک ناب در نظر است
  • بيا چو آب خضر تا ببينيم در پاي
    بسان خاک که در پاي آب گردد پست
  • گرفتاري من در گيسوي جانان کسي داند
    که در دام بلايي همچو خسرو مبتلا باشد
  • در خواب نبيند رخ آرام دگر بار
    هر دل که طمع در طلب وصل شما کرد
  • بر من که در توبه ببستند، غمي نيست
    بايد که روم تا در خمار نبندند
  • بيچاره دلم در شکن زلف تو خون شد
    آري، چه کند، مصلحت وقت در آن ديد
  • گر زانکه صلاح از من آشفته بجويند
    در خانه کنيد و در خمار برآريد
  • در عشق علم گردم و در مذهب عشاق
    منصور شوم، گر به سر دار برآريد