167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان عطار

  • دل من صاف دين در راه او باخت
    که اين دل مست دردي مغانه است
  • دل بيمار را در عشق آن بت
    شفا از نعره هاي عاشقانه است
  • به بوي دانه مرغت مانده در دام
    چه مرغي آنکه عرشش آشيانه است
  • بدو گفتند چون در دام ماندي
    بخور دانه که غم خوردن فسانه است
  • نگاهي مي کند در آينه يار
    که او خود عاشق خود جاودانه است
  • در بن اين دير درس عشق که گويد
    آنکه ز کونين بي نشان و نشانه است
  • عشق که اندر خزانه دو جهان نيست
    در بن صندوق سينه کنج خزانه است
  • تا که زبانم به نطق عشق درآمد
    در دل عطار صد هزار زبانه است
  • کور مادرزاد آيد کل خلق
    در بر آن حسن جاويدان که هست
  • از شفق در خون بسي گشت و نيافت
    چون تو خورشيدي درين دوران که هست
  • آفتاب از شرم رويت هر شبي
    در سياهي شد چنين پنهان که هست
  • ني چه مي گويم فلک گويي است بس
    در خم آن زلف چو چوگان که هست
  • وي عجب در جنب عشق عاشقانت
    شبنمي است اين جمله باران که هست
  • مگر افتاد پير ما بر آن قوم
    مرقع چاک زد زنار در بست
  • سياهيي که در هر دو جهان بود
    فرود آمد به جان او و بنشست
  • نقاب جان او شد آن سياهي
    سياهي آمد و در کفر پيوست
  • چو آب خضر در تاريکي افتاد
    کنون هم او ز خلق و خلق ازو رست
  • از ناز برکشيده کله گوشه بلي
    در گوش کرده حلقه معشوقه الست
  • برخاستند از سر اسرار هر دو کون
    چون شاه عشق در دل ايشان فرو نشست
  • در قعر بحر نور فرو خورده غوطها
    وز شوق ذوق ملک عدم نيستي به هست
  • چون تويي محرم مرا در هر دو کون
    خلق عالم جمله نامحرم به است
  • رنگ بسيار است در عالم وليک
    بر رکوي عيسي مريم به است
  • هر که را در هر دو عالم قبله اي است
    گرچه نيست آگاه آنکس سوي اوست
  • هم زمين از راه او گردي است بس
    هر فلک سرگشته اي در کوي اوست
  • تا که بويي يافت عطار از درش
    دل نمي داند که در پهلوي اوست
  • پر زنان در پيش شمع روي تو
    جان ناپرواي من پروانه اي است
  • بر سر موي است جان کز ديرگاه
    يک سر موي توام در شانه اي است
  • مرغ آدم دانه وصل تو جست
    لاجرم در بند دام از دانه اي است
  • گر مرا در عشق خود فاني کني
    باقيت بر جان من شکرانه اي است
  • بيدقي عطار در عشق تو راند
    گر به فرزيني رسد فرزانه اي است
  • چون کار جهان فناي محض است
    چندين تک و پوي در جهان چيست
  • جان در تو ز خويشتن فنا شد
    زان بي خبر است جان که جان چيست
  • هر دم گرهي عظيم افتد
    در پرده گره گشاي من کيست
  • در عشق قرار بي قراري است
    بدنامي عشق نام داري است
  • شاهي که همه جهانش ملک است
    در دشت ز بهر يک شکاري است
  • آن را که گرفت عشق تو نيست
    در معرض صد گرفتکاري است
  • سر مويي نمي داني ازين سر
    تو را گر در سر مويي رضا نيست
  • خيال کژ مبر اينجا و بشناس
    که هر کو در خدا گم شد خدا نيست
  • چو تو در وي فنا گردي به کلي
    تو را دايم وراي اين بقا نيست
  • چون نماني تو، تو ماني جمله و اين فهم را
    در خيال آفرينش هيچ استظهار نيست
  • هر که درين درد گرفتار نيست
    يک نفسش در دو جهان کار نيست
  • پرده اين راز که در قمر جان است
    جز قدح دردي خمار نيست
  • کعبه جانان اگرت آرزوست
    در گذر از خود ره بسيار نيست
  • پرده پندار بسوز و بدانک
    در دو جهانت به ازين کار نيست
  • تا بگريم در فراقت زار زار
    عالمي خون جگر بايست نيست
  • چون بدادم دل به تو بر يک نظر
    در منت به زين نظر بايست نيست
  • در زير خاک چون دگران ناپديد شو
    اين است چاره تو چو جانان پديد نيست
  • جان ناپديد آمد و در آرزوي جان
    از بس که سوخت اين دل حيران پديد نيست
  • در جشن مي عشق که خون جگرم ريخت
    نقل من دلسوخته جز خون جگر نيست
  • جانا اگرم در سر کار تو رود جان
    از دادن صد جان دگرم بيم خطر نيست