167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • گيرم که سنت صله برخاست از جهان
    آخر در زکوة چرا نيز بسته شد
  • در بهار خدمتت شاخ وفاقي کي شکفت
    کز صباي اصطناعت جفت برگ و بر نشد
  • اوحدالدين که در سؤال و جواب
    بدهد داد علم و بستاند
  • باده فرمود و شعر خواست ازو
    واندر آن سحر کرد و در افشاند
  • بمان در نعمت و شادي همه عمر
    که آن نعمت بدين نعمت بماند
  • طلعت فضل و چهره دانش
    از ضمير تو در نقاب نماند
  • بي تو ما را به حق نعمت تو
    در دل و چشم صبر و خواب نماند
  • تا من از تو جدا شدم به خطا
    در دلم فکرت صواب نماند
  • خرد چو مورچه در تشت حيرتست ازآنک
    مدبران را تدبير تشت و خايه نماند
  • کدام طفل تمني کنون رسد به بلوغ
    چو در سواد و بياض زمانه دايه نماند
  • در جهان اين دو نعمت است بزرگ
    داند آن کس که نيک و بد داند
  • وانکه در عرضگاه کون و فساد
    چرخ را نيست هيچ خويشاوند
  • گر گشايد زمانه ور بندد
    دل بجز در خداي هيچ مبند
  • تو که در حفظ ايزدي چه کني
    حرز و تعويذ اهل جند و خجند
  • از که کرد آتش حوادث دور
    در سراي سپنج دود سپند
  • ممسکي جست مر مرا در بلخ
    که همه شهر اندر آن بندند
  • هرکه هستند در نشيمن خاک
    همه بر بوي جود تو هستند
  • به اميدي تمام بعد الله
    هر سه همت در آن کرم بستند
  • طاعت آموز انس و جان در تست
    کش همه سر بر آستان دارند
  • همه در مهر خازنت بادا
    هرچ اضافت به بحر و کان دارند
  • دوستي در سمر کتابي داشت
    يک دو صفحه به پيش من برخواند
  • که فلان شخص در فلان تاريخ
    به يکي بيت بدره اي بفشاند
  • پنج قالاشيم در بيغوله اي
    با حريفي کو رباب خوش زند
  • بي شرابي آتش اندر ما زدست
    کيست کو آتش در اين آتش زند
  • دست قهرش مگر ز وعد و وعيد
    جوز در مغز معصيت شکند