167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • گنده پير جهان جنب نکند
    همتي را که در جناب منست
  • من نگويم که جامه در دندان
    زانتقامش به جان بخواهي رست
  • گر تويي يوسف زمانه چرا
    دل من ز انتظار در چاهست
  • ور منم معطي سخن ز چه روي
    به عطا نام تو در افواهست
  • هان و هان بيش از اين نمي گويم
    شير در خشم و رشته يکتاهست
  • يا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک
    در پيش او نهاده به گوهر لگن بهست
  • در جهان چندان که گويي بي شمار
    نيستي و محنت و ادبير هست
  • گفته ام در سه بيت چار لطيف
    زان چنانها که خاطرم را خوست
  • طنز مي کرد با جهان کهن
    در جهان گفتيي که تازه و نوست
  • آسمان در تنعمش چو بديد
    گفت اسراف بيش از اين نه نکوست
  • بازآمد آنکه دولت و دين در پناه اوست
    دور سپهر بنده درگاه جاه اوست
  • مودودشه مؤيد دين پهلوان شرق
    کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست
  • سير ستارگان فلک نيست در بروج
    بر گوشهاي کنگره بارگاه اوست
  • اي بس هماي بخت که پرواز مي کند
    در سايه اي که بر عقب نيکخواه اوست
  • شکر کن شکر که در معرض فضلي که تراست
    گنج قارون چه بود مملکت خاقان چيست
  • سينه بر خاک نه مربع وار
    که قران در مثلث خاکيست
  • به شهوتي که براندي همي چه پنداري
    که در وجود همان لذتست و آسانيست
  • حبذا شهر نشابور که در ملک خداي
    گر بهشتيست همانست و گرنه خود نيست
  • رو قناعت گزين که در عالم
    کيميايي به از قناعت نيست
  • در سواري تو لاف فخر مزن
    که ترا جاي لاف و مشغله نيست
  • تو چو کوهي و در مفاصل کوه
    حرکت جز به سعي زلزله نيست
  • نيست يک تن در همه روي زمين
    کو به نوعي از جهان فرسوده نيست
  • نيست بي غصه به گيتي هيچ کار
    در زمانه هيچ شخص آسوده نيست
  • برو در سايه اقبال او رو
    کز آن به کيمياي مقبلي نيست
  • اين زمان آمد وليکن کمترين
    در همه کيسه طسويي زر نداشت