167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • از خنصر چپ عقد اياديت گرفته
    اطفال در آن عهد که ابهام مکيده
  • بر خاک درت ملک گويي که از آرام
    طفلي است در آغوش رقيبي غنويده
  • شير فلک آن شير سراپرده دوران
    در مرتبه با شير بساطت نچخيده
  • مي بينم از اين مرتبه خورشيد فلک را
    چون شبپره در سايه حفظ تو خزيده
  • رخسار چو آبي ز عنا گرد گرفته
    دل در برش از نايبه چون نار کفيده
  • هر ساعتش از غصه گلي تازه شکفته
    وان غصه چو خارش همه در ديده خليده
  • نيلگون برکه عنبر گل بسد عرقت
    آسمانيست که در جوف زمين دارد جاي
  • دست فرسوده خزان ناشده طوبي کردار
    نوبهار تو در اين گنبد گيتي فرساي
  • گفته با جمله زوار صرير در تو
    مرحبا برمگذر خواجه فرود آي و درآي
  • آنکه در خاصيت انصافش اگر خوض کند
    سخن کاه نگويد ابدا کاه رباي
  • وانکه در ناصيه روز نبيند تقدير
    از کجا ز آينه راي ممالک آراي
  • تا جهان را نبود از حرکت آسايش
    در جهان ساکن وز اندوه جهان مي آساي
  • هست فرمانت روان بر همه اطراف جهان
    در جهان هرچه مراد تو بود مي فرماي
  • تو که در ناصيه روز ببيني تقدير
    از کجا ز آينه راي ممالک آراي
  • اعتقادي که فلان را به خداوندي تست
    ديده باشي به همه حال در آيينه راي
  • مدتي شد که در اين شهر مقيم است و هنوز
    هيچ دربانش نداند بدر هيچ سراي
  • ليکن آنجا که ملايک ز رداي پدرت
    همه در آرزوي عشق کلاهند و قباي
  • چمني داري در طبع، درو خوش مي گرد
    گل معني مي چين سرو سخن مي پيراي
  • جشن عيد اندرين همايون جاي
    که بهشتي است در جهان خداي
  • پيش جاهش سر فلک در پيش
    پيش حلمش دل زمين درواي
  • حرمي چون در سراي تو نيست
    ايمني را درين سپنج سراي
  • بلبلان نيز در سماع و سرود
    هدهدان نيز با کلاه و قباي
  • چه شد اکنون که در لغتهاشان
    آسمان شد سما و ماهش آي
  • تا هست ز شصت دور در سرعت
    ايام چو تيرهاي پرتابي
  • باز اگر شاعر نباشد هيچ نقصاني فتد
    در نظام عالم از روي خرد گر بنگري