نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
تذکرة الاوليا عطار
... «خوفناک تر چيزي
در
دنيا که خوف شما از آن بيشتر شد، چه بود؟». ...
... خويش از حرام، هرگز
در
جمله عمر هيچ چشم زخم بدو راه نيابد» - مگر ...
... شناخت غرقه گشت
در
درياي اندوه و شادي ». وگفت: «غايت معرفت حيرت ...
... خوف کرد. گفت: «
در
سر تو بيرون از خوف قطعيت هيچ خوف ديگر هست؟». ...
... آن وقت نيند که
در
وي بود». گفتند: «از جمله خلق باکدام قوم صحبت ...
... جاي آورد و چندان
در
صدق قدم زد که مشاراليه گشت. ...
... طهارت خود بشکست.
در
حال تيمم کرد. گفتند: «اينک دجله، تيمم چرا ...
... خداي - عزوجل -
در
حق کسي آن است که او را مشغول کند به کار نفس ...
... بود و شغل ايشان
در
خداي بود». ...
... اميد داشتن به رحمت
در
نافرماني جهل و حماقت است ». ...
... شدن از آنچه هست
در
دست خلايق ». و گفت: «هر که عاشق رياست است، ...
... را مي بيند و تو
در
زمره مساکين نباشي ». ...
... سي و يک روز بر
در
رضا - رضي الله عنه - مزاحمت کردند و پهلوي ...
... شونيزيه روم. برفتم و
در
مسجد شخصي ديدم هايل. ...
... «بينم. آن گاه که
در
سماع و وجد افتند بينمشان که از کجا مي نالند» ...
خويشتن را
در
کنار او افگند. و عيال نيز از يک سو زاري مي کردند و ...
... گردد، زن گفت: «مرا
در
زندگي بيوه کردي و فرزندان را يتيم. اگر ...
... برفت، احمد را ديد
در
گورخانه يي بر خاک خفته و نفس بر لب آمده ...
... تعالي - عهد بود که
در
هيچ چيز وي را مخالفت نکند. ...
... ابوسليمان گفت: «برو
در
آنجا نشين ». ...
... نيايد وتا جهد نکند
در
عبادت. ...
... چيزي مي آمد و من
در
رنجي تمام بودم. ...
چون مرا ديدند،
در
من آويختند و گفتند: کالاي ما تو برده اي » - ( ...
... چندين پسر بود و
در
عهد او گرگ مردم خوار پديد آمده بود. چند پسر ...
و يک بار مريدان
در
باديه گفتند: «گزير نيست (از قوت ». شيخ گفت: ...
ابوتراب گفت: شبي
در
باديه مي رفتم تنها و شبي به غايت تاريک بود. ...
در
علم و عمل قدمي راسخ او را بود و به لطايف و حقايق مخصوص بود و ...
... را بنشاند. يحيي
در
گريستن آمد. گفتند: «چرا مي گريي؟ همين ساعت ...
روزي
در
پيش او مي گفتند که: «دنيا با ملک الموت حبه يي نيرزد». ...
وگفت: «اگر مرگ را
در
بازار فروختندي و بر طبق نهادندي، سزاوار ...
... درم کژدم است. دست
در
آن مکن تا افسون وي نياموزي. و اگر نه زهر ...
... «خوف درختي است
در
دل و ثمره آن دعا و تضرع. چون دل خايف گردد، ...
... . دختر امير هري
در
مجلس بود. ...
... سال نخفت. و نمک
در
چشم مي کرد و چشمهاش چون دو کاسه خون شده بود. ...
... وگفت: «نظر کردم
در
نفس خود و عمل خود و تقصير خود. پس نااوميد ...
... او پرسيدند که: «
در
شب چوني؟». گفت: «مرغي را که بر بابزن زده ...
... داد، يک روز طعام
در
پيش نهاد وگفت: «خداوندا! مهمان فرست ». ...
... شدم. او را ديدم
در
محراب نشسته. چون مرا بديد گفت: «هيچ بيت ياد ...
... گفت: من متحير شدم
در
کار او، و اعتقاد من سستي گرفت. ترسيدم. ...
در
نشابور بر کس اعتماد نداشت که کنيزک را به وي سپارد. پيش ...
و گفت: «هرکه
در
بحر تجريد افتاد، هر روز تشنه تر بود و هرگز سيراب ...
... «عزيزترين چيزي
در
دنيا اخلاص است و هرچند جهد مي کند تا ريا از ...
... . او را گفتند: «
در
شهر نشابور جهودي جادوست، تدبير کار تو او کند» ...
يک روز نابينايي
در
بازار مي گذشت و اين آيت مي خواند: بسم الله ...
... . يکي برداشتم و
در
دهان نهادم . ...
... نطلبي ». جنيد گفت: «
در
عمل آريد اصحابنا» ابوحفص گفت: «اين (به) ...
... حالها و ملازمت سنت
در
همه فعلها و طلب قوت حلال ». ...
... خد را متهم ندارد
در
همه وقتها، و همه حالتها مخالفت خود نکند، ...
و
در
وقت نزع گفت که : « شکسته دل بايد بودن به همه حال از ...
... توبه او آن بود که
در
راه کاغذي يافت: «بسم الله الرحمن الرحيم » ...
... شب و زاري کردن
در
وقت سحر». ...
و گفت: «اخلاص
در
عمل سخت تر از عمل و عمل خود چنان است که عاجز مي ...
... الائمة جهان، و
در
فنون علم کامل و
در
اصول و فروغ مفتي و
در
...
... داشتي، چون ياران
در
آمدندي، با ايشان روزه گشادي. و گفتي: «فضل ...
... که شبي با مريدي
در
راه مي رفت. سگي بانگ کرد. جنيد گفت: لبيک! ...
... - شنيدم و سگ را
در
ميانه نديدم. لاجرم لبيک جواب دادم ». ...
... «ابوسعيد خراز را
در
وقت نزع تواجد بسيار بود». جنيد گفت: « عجب ...
... و اگر حاضر است
در
مشاهده حاضر نام او بردن ترک حرمت است ». ...
... چرا دي مي خوردي
در
مسجد؟». جنيد دانست که غيبت کرده است به دل، و ...
... يک يک دينار را
در
آب مي انداخت تا هيچ نماند. ...
... است. شيخ به هيبت
در
وي نگريست. و گفت: «برو که تو اهل صحبت نيستي ...
... سخت تر از آن که
در
آتش شدن ». ...
و گفت: «هر که
در
موافقت به حقيقت رسيده باشد، از آن ترسد که حظ او ...
... است که اقامت بنده
در
آن است ». گفتند: «نعت حق است يا نعت خلق؟». ...
... بشنيد، چند روز
در
عظمت اين سخن فرو شد. و گفت: «دريغا که مرغي ...
... است » - يعني طعام
در
ميانه نبيند - ...
... . گفت: «دل مومن
در
ساعتي هفتاد بار بگردد و دل منافق هفتاد سال بر ...
... نکرده ام ». پس
در
تسبيح انگشت عقد مي کرد. ...
... خطاب کرد بندگان را
در
ميثاق و تفرقه آن است که عبارت مي کند از ...
... صحبت داشته بودو
در
طريقت مجتهد بود و ابتداء عبارت از حالت بقا و ...
و گفت: «شبي
در
خواب ديدم که دو فريشته از آسمان بيامدندو مرا ...
و گفت: وقتي
در
باديه مي رفتم. گرسنگي غلبه کرد و نفس مطالبه چيزي ...
... فصحا و بلغا اند
در
نطق بدو». ...
... او چندان بود که
در
راه باشد. چون به حقايق قرب رسيد و طعم وصال ...
... از وي بشنيدند،
در
خدمت خليفه عرضه داشتند. خليفه را از انصاف و ...
... من حکم کنم که:
در
روي زمين يک موحد نيست ». ...
... پيش جنيد به تظلم
در
خاک افتاد و گفت: «حرب سخت شده است وطاقت ...
... تعالي - خود را
در
وادي شيران بازداشته است. او را دريابيد». ...
... فرو برده بود و
در
آنجا نشسته. شفاعت کردند او را به قادسيه بردند ...
... زبانه يي است که
در
سر نگنجد و از شوق پديد آيد که اندامها به ...
... وفات کرد، هيچ کس
در
حقيقت صدق سخن نگفت که صديق زمانه بود». رحمة ...
... «نيکو جدي داري
در
چيزي خوردن. برو که چيزي کمتر است ». ...
... نفس کسي بيند) که
در
همه حالها خود را نکوهيده دارد». ...
... نکرده است الا که
در
حال به ظهور پيوست وحاضر شد». ...
... را انديشه از قدم
در
نگذرد و آنجاکه دلش آرام گرفت، منزلش بود». ...
... آينه يي است که چون
در
آن نگرد، مولاي او بدو متجلي شود». و گفت : ...
... عقوبت اين جهان
در
جنب آن جهان سهل است. والسلام. ...
... به مرتبه برسانند
در
آن مقام ثابت تواند و گفت: «هر که به نفس ...
... گفت: «تا مدام که
در
دل تو خطري بود اعراض کون را، يقين دان که: ...
... يک چشم را ديدم
در
طواف، که مي گفت: «اعوذ بک منک » - پناه مي ...
سمنون خود را
در
ميان ايشان انداخت. يکي بيامد و او را از ميان ...
نقل است که روزي
در
محلتي از بغداد مي رفت. تشنه شد و از خانه يي ...
... مشغول شد. ناگاه
در
ميان نماز فرياد برآورد که: «مرقع من بياريد». ...
... چنان بود که کسي
در
چاهي افتاده باشد و بزرگ شده. ...
بيامد و
در
دامن او آويخت که : «خرمن تو برده اي ». گفت: «اي ...
گفتم: «
در
يک ساعت چگونه رفتيم و باز آمديم؟». گفت: «يا ابابکر! ...
دلم نداد و
در
خانه بنهادم. گفتم شيخ را که: «انداختم ». گفت: «چه ...
... جمله تصانيف خود را
در
آب انداخت. خضر آن جمله بگرفت و باز آورد. ...
نقل است که
در
جواني صاحب جمالي او را به خود خواند. اجابت نکرد. ...
... «تقوي آن است که
در
قيامت هيچ کس دامن تو نگيرد و جوانمردي آن که ...
صفحه قبل
1
...
1631
1632
1633
1634
1635
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن