167906 مورد در 0.18 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • چه عالي همتي يارب که هردم
    يکي در آفرينش بيني افزون
  • به مردي و مروت کي رسيدند
    در انگشت تو اين يک مشت مرهون
  • در آن موقف که از مصروع پيکار
    زبان رمح گردان خواند افسون
  • نه بر وجهي که باشد رونق او
    در آخر کرد ذکر آب و صابون
  • جهان داند که معزولي نيابد
    ربيع نطق را در ربع مسکون
  • هنوز از استماع شعر نيکوست
    خرد را گوش درج در مکنون
  • مهري که وحوش و طيور را
    در طاعتش آورد بر نگين
  • از بيم سپاهش سپاه خصم
    چون مور نهان گشته در زمين
  • پاي ملخي بيش ني بقدر
    در همت او ملک آن و اين
  • در سايه پر هماي چتر
    طي کرده اقاليم ملک و دين
  • وقتش نشود فوت اگرنه روز
    در حال کند از قفا جبين
  • چون راي زند در امور ملک
    بحر سخنش را گهر ثمين
  • در ملک زمينش نبوده عار
    باري چو ملک باشي اين چنين
  • از جانب او جز کمان نکرد
    در حمله چو بي طاقتان انين
  • وز لشکر او جز اجل نبرد
    در خفيه چو بي آلتان کمين
  • زانکه يک بار جنس اين گفتم
    ادب آن بيافتم در حين
  • اي بجايي که در هزار قران
    چرخ و طبعت نپروريد قرين
  • بحر طبع تو کرده مالامال
    درج نطق ترا به در ثمين
  • طوطي کلک راست گوي تو کرد
    عقل را در مضيقها تلقين
  • دان که در خدمت بساط وزير
    که خدايش مغيث باد و معين
  • چرخ در بخت من کشيد کمان
    دهر بر عيش من گشاد کمين
  • مي کند رخنه نظم حال مرا
    در چنان دار و گير و هيناهين
  • عرصه تنگست و بند سخت و مرا
    در همه خان و مان نه غث و سمين
  • گربه به بيوس نتوان بود
    هم در اين بيشه بوده شير عرين
  • شعر من بنده در مديح به بلخ
    اين نخستين شناس و باز پسين