نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.10 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
رسد به رستم اگر
در
رحم صلابت او
سفيدموي برون آيد از رحم چون زال
کند چو زخم زبان کار
در
دل آهن
ز غنچه ناوک او را اگر کنند نصال
ز آتش غضب او
در
آستين نيام
ز پيچ و تاب بود تيغ دشمنان چون نال
در
آن مقام که گردد به نيزه حلقه ربا
فتد به حلقه گردون ز هيبتش زلزال
که ديده جز خم چوگان و گوي زرينش؟
که آفتاب زند قطره
در
رکاب هلال
اگر به چرخ کند کوه حلم او سايه
چو صبح آرد شود استخوان او
در
حال
ز ابر معدلت او کمين نموداري است
که تخم، سبز
در
آتش بود چو دانه خال
شده است مايده لطف او به نوعي عام
که
در
رحم عوض خون خورند مي اطفال
شود ز نور گهرخيز ديده روزن
در
آن حريم که گردد گهرفشان ز مقال
نه لاله است، که حلمش فکنده سايه به کوه
نشسته
در
عرق خون ز انفعال جبال
چو رشته کاهکشان
در
گهر شود پنهان
ز آستين بدر آرد چو دست بحر نوال
منت ايزد را که با اقبال و دولت همعنان
روي
در
برج شرف آورد خورشيد جهان
چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود
شد منور همچو چشم پير کنعان
در
زمان
گرد و خاک اصفهان از کيمياي مقدمش
چون جواهر سرمه شد
در
پله قيمت گران
آن که از بهر دعاي نوبهار دولتش
غنچه تصوير را
در
کام مي گردد زبان
مور را ملک سليمان
در
نمي آيد به چشم
تا جهان را همت دريادلش شد ميزبان
پاي فيلان سايه دست حمايت مي شود
در
زمان حفظ او بر فرق مور ناتوان
حکم بر عالم به فرمان شريعت مي کند
هست با فرماندهي
در
شرع از فرمانبران
بس که شد دست ضعيفان
در
زمان او قوي
سيل را سرپنجه خاشاک مي تابد عنان
گر کند اقبال او تسخير عالم دور نيست
در
جواني يافت دولت از شهنشاه جوان
پرده دار جوهر ذاتش نگردد گر حجاب
جلوه عرض کمالاتش نگنجد
در
جهان
فطرت والاي او بي زحمت تعليم و درس
صاحب تيغ و قلم گرديد
در
اندک زمان
مهر را
در
تيغ راندن حاجت تعليم نيست
خامه تقدير را حاجت نباشد ترجمان
حلقه
در
گوش زبردستان عالم مي کشد
جوهر تيغش به فرمان خداي مستعان
يارب اين شاه جوان را
در
جهان پاينده دار
تا دم صبح ظهور مهدي آخر زمان
روي
در
برج شرف آورد خورشيد منير
حوت از بهر بشارت گشت سر تا پا زبان
يونس خورشيد تابان آمد از ماهي برون
با حمل همشير شد
در
سبزه زار آسمان
مهر تابان بيضه هاي برف را
در
هم شکست
جلوه گر گرديد طاوس بهاران از ميان
هر طلسم يخ که سرما روزگاري بسته بود
جلوه خورشيد پاشيد از همش
در
يک زمان
لاله چون فوج قزلباش از کمين آمد برون
برف شد چون لشکر رومي پريشان
در
زمان
شب چو عمر ظالمان رو
در
کمي آورد و روز
گشت روزافزون چو اقبال شه صاحبقران
در
حريم ديده ها افکند بستر خواب امن
تا خم شمشير او شد طاق ابروي جهان
دامن دولت نمازي گشت
در
ايام او
از نظرها باده چون گو گرد احمر شد نهان
چون شد از تعمير دلها فارغ، از توفيق حق
کرد تالار فلک قدري بنا
در
اصفهان
عالمي
در
سايه بال هما آسوده شد
تا هماي طره اش واکرد بال زرفشان
در
عنفوان عزم گرفت از خديو هند
زاقبال بي زوال به چل روز چل حصار
در
هند گشت خطبه اثناعشر بلند
شد کامل العيار زر از نام هشت و چار
افتاد چون عصاي کليم از سنان شاه
در
نيل هند هر طرفي رخنه گذار
مانند نقل، خاک شکرخيز هند را
در
مقدم گرامي او ريخت روزگار
از برق تيغ و خنجر بي زينهار، شد
در
فوج خصم، هر علم انگشت زينهار
شد آفتاب عمر عدو پاي
در
رکاب
تا شد هلال تيغ کج شاه آشکار
آشوبي از مهابت او
در
جهان فتاد
کز لرزه ريخت داغ پلنگان کوهسار
جاي شگفت نيست گر آن شهريار کرد
اقبال سوي هند
در
آغاز گيرودار
زين فتح نامدار که رو داد
در
ربيع
از باغ روزگار عيان شد دو نوبهار
چون اهل قندهار ز کوتاه ديدگي
بستند
در
به روي شهنشاه کامکار
زين نوبهار فتح که
در
موسم ربيع
آورد رو به گلشن اين شاه نامدار
در
شکر اين عطيه کف چون محيط شاه
از روي خاک شست به آب گهر غبار
مظهر صاحبقراني، شاه عباس دوم
در
جهاد اکبر از فرماندهان شد کامکار
رخنه ها کز سيبه
در
مغز زمين انداختند
از براي دفنشان روز يورش آمد به کار
از سياهي گر چه بالاتر نباشد هيچ رنگ
زردرويي غالب آمد بر سياهان
در
فرار
صفحه قبل
1
...
1627
1628
1629
1630
1631
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن