نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
در
ظاهر ارچه خامه سوار سخن بود
باشد به زير ران سخن کلک مشکبار
درهم شکست خسرو اقليم روم را
در
چشم تنگ ازبک ظالم شکست خار
هر کس قدم ز دايره خود برون گذاشت
در
زير پا فکند سرش را چراغ وار
پيوسته مشورت به دل خويش مي کند
در
خارج احتياج ندارد به مستشار
شهباز دلرباي سخاوت به روي دست
در
پهن دشت سينه مردم کند شکار
اول عمارتي که
در
آفاق رنگ ريخت
تعمير آستان نجف بود و آن ديار
در
طبع پاک طينت او انقلاب نيست
چون آب گوهرست ستاده به يک قرار
بي چشم زخم، تاج جهانگير ترا
زيبنده بود
در
ازل اين لعل آبدار
در
شکر حق بکوش که معمور گشته است
دنيا و دينت از مدد آفريدگار
اميدوار باش که
در
آفتاب حشر
خواهد شدن عقيق تو از کوثر آبدار
اين حريم کيست کز جوش ملايک روزبار
نيست
در
وي پرتو خورشيد را راه گذار
گوهر بحر ولايت کز ضمير انورش
هر چه
در
نه پرده پنهان بود گرديد آشکار
گر سپر از موم باشد
در
ديار حفظ او
تيغ خورشيد قيامت را کند دندانه دار
شکوه غربت غريبان را ز خاطر بار بست
در
غريبي تا اقامت کرد آن کوه وقار
زهر
در
انگور تا دادند او را دشمنان
ماند چشم تاک تا روز قيامت اشکبار
همچو اوراق خزان بال ملايک ريخته است
هر کجا پا مي نهي
در
روضه آن شهريار
نقد مي سازد بهشت نسيه را بر زايران
روضه جنت مثالش
در
دل شبهاي تار
بس که قرآن
در
حريم او تلاوت مي کنند
صفحه بال ملايک مي شود قرآن نگار
هر شب از جوش ملک
در
روضه پرنور او
شمعها انگشت بردارند بهر زينهار
اختيار خدمت خدام اين
در
مي کند
هر که مي خواهد شود مخدوم اهل روزگار
از نواي عندليبان سر گلدسته اش
قدسيان
در
وجد و حال آيند ازين نيلي حصار
مي فتد
در
دست و پاي خادمانش آفتاب
تا مگر چون عودسوز آنجا تواند يافت بار
هر که باشد
در
شمار زايران درگهش
مي تواند شد شفيع عالمي روز شمار
مي شود همسايه ديوار بر ديوار خلد
در
جوار روضه او هر که را باشد مزار
عقل ضعيف خويش نگه دار از شراب
در
زير بال موج منه بيضه حجاب
عقل سبک رکاب چه سازد به زور مي
چون پاي نخل موم نلغزد
در
آفتاب؟
در
مغرب زوال رود آفتاب شرم
چون سر زند ز مشرق ميناي مي شراب
چون آفتاب، عقل ز روزن بدر زند
در
مجلسي که دختر رز واکند نقاب
از بخل ذاتي است بتر جود عارضي
احسان مست را نشمارند
در
حساب
در
راه دزد، شمع که شب برفروخته است؟
ترک مي شبانه کن اي خانمان خراب
در
راه اشک، چشم ندامت سفيد شد
چند از لب پياله کني بوسه انتخاب؟
بوي گل محمدي باغ خلق او
در
چين به باد عطسه دهد مغز مشک ناب
قدرش کشيده کرسي رفعت ز زير چرخ
يک چار برگه است عناصر
در
آن جناب
خورشيد از افق نتواند سفيد شد
از جوش زايران
در
آن فلک جناب
موجش کشد به رشته گهرهاي آبدار
گر ياد دست او گذرد
در
دل سراب
شوق خطاب بر
در
دل حلقه مي زند
تا چند حضور به غيبت کنم خطاب؟
حج پياده
در
قدمش روي مي نهد
هر کس شود ز طوف حريم تو کامياب
از موي عنبرين تو دزديده است بوي
در
شرع ازان شده است هدر خون مشک ناب
از بوستان خشم تو يک حنظل است چرخ
مريخ کيست با تو شود چهره
در
عتاب؟
در
سايه هماي شفاعت مرا بگير
تا سر برآورم ز گريبان آفتاب
رسيد قوت نشو و نما به معراجي
که ناپديد شود
در
گل پياده، سوار
سپند ريشه دوانيد
در
دل آتش
دميد سنبل و ريحان به جاي دود ازنار
ز بس لطيف شد اجرام، مي توان ديدن
چو زلف از آينه
در
خاک ريشه اشجار
ز جوش باده به صحرا فتاد خشت از خم
دويد دختر رز رو گشاده
در
بازار
ز عدل او سرسبز بهار
در
خطرست
به پاي رهروي از خار اگر رسد آزار
اگر چه پاس ادب مي کشد عنان سخن
خطاب را مزه ديگرست
در
گفتار
اگر چه سلسله عدل بست نوشروان
که عدلش افکند آوازه
در
بلاد و ديار
عدالت تو ز زنجير عدل مستغني است
که هست سلسله جنبان به غافلان
در
کار
به دستگاه شکوه تو آسمان تنگ است
کند محيط چسان
در
دل حباب قرار؟
دل خراب نمانده است
در
زمانه تو
که را ز پادشهان است اينقدر آثار؟
صفحه قبل
1
...
1625
1626
1627
1628
1629
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن