167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان انوري

  • با اين کفايت و هنرم در نهاد عمر
    اسباب يک مراد نگردد ميسرم
  • ستم تا پاي عدلت در ميان بست
    نهادست از تحير دست بر هم
  • همه اسلام رادر راحت و رنج
    همه آفاق را در شادي و غم
  • چو تو در دور آدم کس نديدست
    کريم ابن کريمي تا به آدم
  • بيانم هست از وصف تو عاجز
    زبانم هست در نعت تو ابکم
  • اي باد صبا گرفته در گل
    با آتش تو چو ساق هيزم
  • ره گم نکني و در تحرک
    چون گوي ز پاي سر کني گم
  • در زير داغ طاعت و فرمان تست يکسر
    از گوش صبح اشهب تا نعل شام ادهم
  • دستي چنان قويست ترا در نفاذ فرمان
    کز دست تو قبول کند سنگ نقش خاتم
  • آنجا که در زه آرد دستت کمان بخشش
    ابر از حسد ببرد زه از کمان رستم
  • با آسمان چه گفتم گفتم که هست ممکن
    دستي وراي دستت در کارهاي عالم
  • تا پايدار دولت او در ميانه هستم
    همراه با سياست او با دو دست برهم
  • اي لمعه سنان تو در حربگاه کرده
    بر خصم طول و عرض جهان عرصه جهنم
  • من بنده از مکارم اخلاق تو که هرگز
    در چشم روزگار مبادي بجز مکرم
  • زانگه که خاک درگه عاليت بوسه دادم
    در هيچ مجلسي نزدم جز به شکر تو دم
  • در عرصه ممالک پيش نفاذ امرت
    هم دست جور کوته هم پاي عدل محکم
  • پيش شمال امرت پاي شمال در گل
    پيش سحاب دستت دست سحاب بر هم
  • آنجا در زه آرد دستت کمان بخشش
    ابر از حسد ببرد زه بر کمان رستم
  • در شاهراه دوران با عزم تيزگامت
    گردون چه گفت گفتا من تابعم تقدم
  • در مشکلات گيتي با راي پيش بينت
    اختر چه گفت گفتا من عاجزم تکلم
  • در هر سخن که گويي گويد قضا پياپي
    اي ملک طفل اسمع اي پير چرخ اعلم
  • با آسمان چه گفتم گفتا که هست ممکن
    دستي وراي دستت در کارهاي عالم
  • در دي مه حوادث از بيخ و بن برآمد
    ملکي که بود عمري چون نوبهار خرم
  • گيتي خراب گشتي گر در سراي گيتي
    سوري چينن نبودي بعد از چنان دو ماتم
  • همواره تا که باشد در جلوه گاه بستان
    پيش زبان بلبل سوسن زبان ابکم