167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

کليله و دمنه

  • ... بدگماني و شبهت را در حوالي آن مجال داده نيايد ...
  • در جمله آنچه ملک تواند شناخت خاطر ديگران بدان نرسد و من آن مي ...
  • ... راي و پريشان فکرت در کارها حيران و وفت حادثه سراسيمه و نالان ، ...
  • آورده اند که در آبگيري از راه دور و از تعرض گذريان مصون سه ماهي ...
  • ... دم بسته دارند و در اصلاح آن مبالغت نمايند چون بگشايند بقرار اصل ...
  • ... شنزبه ظاهر کند در حال برائت ساحت و نزاهت جانب خويشتن ظاهر ...
  • ... ما اجنبي است ، و در مقام او ملک را فايده اي صورت نمي توان کرد ...
  • شير در خشم شد و گفت :اين اشارت از وفا و حريت دور است و با کرم و ...
  • شير سر در پيش افگند زاغ باز رفت و ياران را گفت :لختي تندي و ...
  • ... بيچاره را بدمدمه در کوزه فقاع کردند ، و با او قرار داده پيش شير ...
  • ... مي کني يکبارگي در وي افتادند و پاره پاره کردند ...
  • دمنه گفت:خردمند در جنگ شتاب و مسابقت و پيش دستي و مبادرت روا ...
  • آورده اند که در آب گيري دو بط و يکي باخه ساکن بودند و ميان ايشان ...
  • ... ، مضرت نقصان آب در حق من زيادت است که معيشت من بي ازان ممکن ...
  • ... که دم طرقم و دل در سنگ شکنم ...
  • ... نمود و قدم بنشاط در کار نهاد مرغان بمعونت و مظاهرت او قوي دل ...
  • ... که کسي ديگر را در خدمت شير مجال نيفتد ، و قربت و اعتماد او بر ...
  • ... ندارد و زبان خرد در گوش تو خواند که ترکت الراي بالري ...
  • ... صد من آهن داشت ، در خانه دوستي بر وجه امانت بنهاد و برفت ...
  • مرد گفت :آهن در پيغوله خانه بنهاده بودم و دران احتياطي نکرده ، ...
  • ... کردي ديگران را در تو اميد وفاداري و طمع حق گزاري نماند ...
  • ... تلخ باشد و اثر آن در مسامح مستبدان ناخوش ...
  • چون آثار پشيماني در وي ظاهر گشت و دلايل آن واضح وبي شبهت شد و ...
  • ... ناخوبي موقع آن سعي در مروت و ديانت بر من پوشيده نبود ، و ...
  • ... ايشان غالب و خطا در افعال ايشان ظاهر و نيک و بد و خير و شر ...
  • اما از مبالغتي در تفتيش کار من چاره نيست ، که آتش از ضمير چوب و ...
  • واگر در اين کار ناقه و جملي داشتمي ، پس از گزاردن آن فرصتها بود ...
  • ... حال و بيان امثال در هر باب. ...
  • ... گفتن نباشد ، و اگر در حق من اين روا دارد مضرت آن هم بجانب او ...
  • لکن ملک را در عواقب اين کار نظري از فرايض است ، که ملک بي تبع ...
  • ... هراينه بدرود اگرچه در ندامت افتد و بداند که زهرگيا کاشته است. ...
  • ... مي پيچيد تا هم در شب شکمش برآمد و نفس فروشد ...
  • ... داده بود ، و او را در حال نهادن حمل رنجي حادث گشت. ...
  • دمنه گفت: در احکام خلايق گمان ميل و مداهنت توان داشت ، و حکم ...
  • بيش مرا در زندگاني چه راحت و از جان و بينايي چه فايده؟ و اگر نه ...
  • ... فراهم آمدند ، و در مجمع عام بنشستند ، و معتمد قاضي همان فصل روز ...
  • ... گرفته است آخر من در کار خود بهتر دانم. ...
  • در اثناي اين مفاوضت غلام آواز داد که: من هم بارها ديده ام و ...
  • ... تهمت چيرگي نمودن در دنيا بي خير و منفعت و با وبال و تبعت است. ...
  • ... بازبسته است ، و هرچه در حکم ازلي رفتست هراينه براختلاف ايام ...
  • ... فصول بشنود ، و زود در بريدن بندها ايستاد که مطوقه بدان بسته بود ...
  • ... نتوان داشت ، مگر در يوبه اميد و هراس بيم باشد. ...
  • ... گشته ام و صدق تو در تحري مصداقت من از محل شبهت گذشته است ، و از ...
  • ... دليل حيرت و انخزال در ذات خويش مي ديدم ، و بضرورت از سوراخ خويش ...
  • ... مي ديدم که زاهد در خريطه اي ريخت و زير بالين بنهاد. ...
  • طمع در بستم که چيزي ازان بازآرم، مگر بعضي از قوت من بقرار اصل ...
  • ... بازگشتم و بشکم در سوراخ رفتم و توقفي کردم تا درد بياراميد. ...
  • ... زنهار تا آن را در خاطر جاي ندهي ، که گفتار نيکو آنگاه جمال دهد ...
  • گفت: من در اين صحراها بودمي و بهر وقت تيراندازان مرا از جانبي ...
  • ... را گفت: مترس که در اين حوالي صياد ديده نيامده ست ، و ما دوستي ...
  • ... بذاذر مشفق ، چگونه در اين ورطه افتادي با چندان خرد و کياست و ...
  • ... خويشتن امير گردانند. در اين محاورت خوضي داشتند ، زاغي از دور ...
  • گفت: در ولايتي از ولايات پيلان امساک بارانها اتفاق افتاد چنانکه ...
  • ... بازتواند رفت و در دفع خصمي سعي تواند پيوست. ...
  • ... عبارت پساواند و در چشم مردمان بحلاوت زبان بيارايد اما عواقب آن ...
  • ... که دليري ايشان در جنگ زيادتست و قوت و شوکت بيش دارند ...
  • ... برد. دزدي آن بديد در عقب او نشست تا گاو ببرد. ...
  • ... بمرافقت يک ديگر در عقب زاهد بزاويه او رفتند. ...
  • ... ناداني طرار بصره در چشم شما طرفه بغداد مي نمايد. و راست بدان ...
  • ... غم من بي قرار و در عشق من سوزان ، اگر بي دل خطايي کند آن را ...
  • ... شکلست ، مي خواهم که در حکم تو آيد ، که شوي تواناي قوي آرزو ...
  • ... اطراف مرا بشکافد و در دل من خانه سازد و دفع او بر خاطر نتوانم ...
  • و ملک و لشکر در ذکر مساعي حميد و مآثر مرضي آن زاغ غلو و مبالغت ...
  • ... اندک تجربتي است که در بقيت عمر قوام معيشت بدان حاصل آيد. ...
  • گفت: در جزيره اي بوزنگان بسيار بودند ، و کارداناه نام ملکي ...
  • ... جزيره رسانم ، که در وي هم امن و راحت است و هم خصب و نعمت. ...
  • ... کار مي فرمايد ، و در تيمارداشت اغباب نمايد، و البته غم علف ...
  • ... غفلت بباد دهد تا در بند پشيماني افتد ، و هرچند سر بر قفص زند ...
  • ... لانفضوا من حولک. و در صفت خليل عليه السلام آمده ست «ان ابرهيم ...
  • ... فکرت و رويت خود را در درياي حيرت و ندامت افگند و بسته دام غرامت ...
  • ... :اگر بازگردم راسو در من آويزد ، و اگر بر جاي قرار گيرم بوم فرود ...
  • با خود گفت: در بلاها باز است و انواع آفت بمن محيط و راه مخوف ، و ...
  • ... که سيمرغ سحرگاه در افق مشرقي پروازي کرد و بال نورگستر خود را ...
  • ... ، و چنانکه ترا در آن معني توفيق مساعدت کرد هيچ کس را ميسر ...
  • ... انوار رشد و نجابت در ناصيه او تابان بود و شعاع اقبال و سعادت بر ...
  • ... داد که واضح آيت در شريعت مستوفي بياورده اند و بران مزيد نيست ، ...
  • و در آن حوالي مرغزاري بود که ماه رنگ آميز از جمال صحن او نقش ...
  • اگر در باب ايشان اصطناعي فرمائي دل تو فارغ گردانند ، و بمنال و ...
  • ... بنهاده بود بدزديد و در حجره شگال پنهان کرد. ...
  • ... چيزي مي رسانيد و در تصديق آن تردد مي داشتم تا اين سخن از شما ...
  • ... تقلد اعمال ملک را در ظاهر بلا و مصيبت مي شمرد اين خيانت بکرده ...
  • ديگري گفت: در اين تفتيش چه فايده ؟ که اگر جرم او معلوم گردد او ...
  • در شگفت بمانده ام که کار اين غدار بر وي چگونه پوشيده شده است و ...
  • ... مجروح نگرداند ، و در عقوبت آن مبالغت نشايد. ...
  • در اين کار تأملي شافي فرماي و تدارک آن از نوعي انديش که لايق ...
  • و اگر در دل خدمتگار خوفي و هراسي باشد چون مالش يافت هم ايمن گردد ...
  • ... اي است ، و اگر در ولايت ما يافته شدي نيکو بودي ، هرچند ثقلي ...
  • ... بگذارد و اسلاف را در لغت و حرفت و غير آن خلاف روا بيند کار او ...
  • و در سخنان معاويه آورده اند که: «لو کان بيني و بين الناس شعرة ما ...
  • گفت: آورده اند که در بلاد هند هبلار نام ملکي بود. شبي بهفت کرت ...
  • طريق آنست که در اين باب سخن هرچه درشت تر و بي محاباتر رانيم و او ...
  • ... بي جمازه بختي که در تگ دست صبا خلخالش نپسايد و جرم شمال گرد ...
  • ... و شوائب شبهت را در حوالي آن گذاشته نيايد. ...
  • ... فرمايد ؛ ديگر آنکه در سوال با مردمان الحاح کند و اگر عذري گويند ...
  • ملک گفت: در دل ما از تو جراحتي متمکن شد که برفق چرخ و لطف دهر آن ...
  • ... مخايل مسرت و ارتياح در ناصيه مبارک او ظاهر گشت ...
  • ... آنست که پس ازين در کارها تعجيل نفرمايد تا عواقب آن از ندامت و ...
  • ... ام ، و همه شهر در معالجت آن عاجز آمده اند. ...
  • ... مثل پادشاهان ، در اختيار صنايع و تعرف حال اتباع و تحرز از آنچه ...
  • ... احتياط واجب ديدن در آنچه تا بدگوهر نادان را استيلا نيفتد ، که ...